احتیاجلغتنامه دهخدااحتیاج . [ اِ ] (ع مص ) نیازمند گشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر). نیازمند شدن . حاجتمند شدن . افتقار. فقر. بی چیزی .حاجت . حاجتمندی . حاجتومندی . نیازومندی : آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج . مولوی .<
احتیاجفرهنگ فارسی معین( اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نیازمند شدن ، حاجتمند شدن . 2 - (اِمص .) حاجتمندی ، نیازمندی . 3 - (اِ.) نیاز، حاجت .
مأمور کردنattachواژههای مصوب فرهنگستان1. استقرار موقت یگانها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها
احتیازلغتنامه دهخدااحتیاز. [ اِ ] (ع مص ) گرد آوردن چیزی و محیط شدن بر. جمع کردن . (تاج المصادر): چون سخن بذکر اکتناز و احتیاز زر و سیم رسیدی فرمودی . (جهانگشای جوینی ). || جمع شدن .
اهتیاجلغتنامه دهخدااهتیاج . [ اِ ] (ع مص ) برانگیخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انگیخته شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
اعطاشلغتنامه دهخدااعطاش . [ اِ ] (ع مص ) تشنه یافتن مرد ستوران را. و صاحب ستور تشنه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خداوند چارپای تشنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تشنه شدن ستور مرد. (از اقرب الموارد). || تشنه نمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تشنه گردانیدن . (آنندراج
مابه الاحتیاجلغتنامه دهخدامابه الاحتیاج . [ ب ِ هِل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) هرچه بدان محتاج باشند. (ناظم الاطباء).