احلاملغتنامه دهخدااحلام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِلْم . بردباریها. سکون ها. وقارها. عقلها. || ج ِ حُلْم . خوابهای شیطانی . (ملخص اللغات حسن خطیب ). بنات اللیل . (المرصع). بنات الکری . (المرصع). خوابها. خواب های شوریده که آن را تعبیری نتوان کرد. (مؤیدالفضلاء). خوابهای پریشان . هر آنچه شخص خفته در
احلامفرهنگ فارسی معین( اَ ) [ ع . ] 1 - (اِ.) شکیبایی ها، وقارها. 2 - خِردها. 3 - جِ حلم ؛ خواب ها، خواب های شیطانی . 4 - (ص .) جِ حلیم ؛ بردباران .
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعل
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اَ ](ع اِ) ج ِ عَلَم . علمهای فوج و بیرقها. (آنندراج ). ج ِ عَلَم ، درفش و پرچم . (منتهی الارب ). ج ِ عَلَم ، رایت . درفش . (از اقرب الموارد). علمها. درفشها. (ناظم الاطباء). تقول : هو من اعلام العلم الخافقة. (از اقرب الموارد). قلقشندی آرد: اعلام از اسباب پادشاهی و آ
حاذقلغتنامه دهخداحاذق . [ ذِ ] (اِخ ) او راست : اخلاق و آداب احلام الاحلام . و آن مقامه مانندی است تهذیبی . (معجم المطبوعات ).
اضغاثفرهنگ فارسی عمیددستههای گیاهان خشک و درهمپیچیده.⟨ اضغاث احلام: [قدیمی] خوابهای شوریده، آشفته، و درهم که نمیتوان تعبیر کرد.