احکام القرآنلغتنامه دهخدااحکام القرآن . [ اَ مُل ْ ق ُرْ ] (ع اِ مرکب ) کتاب در ذکر احکام که در قرآن آمده است : کتاب احکام القرآن از اسماعیل بن اسحاق قاضی . کتاب احکام القرآن بر مذهب مالک . کتاب احکام القرآن از احمدبن المعذل . کتاب احکام القرآن از ابوبکر رازی بر مذهب اهل عراق . کتاب احکام القرآن از ا
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حُکم . فرمانهای شاهی . رأی ها. دستورها : و وی [ بوطاهر ] آنچه واجب است از احکام و ارکان بجای آورد. (تاریخ بیهقی ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع . (کلیله و دمنه ). در احکام مروت ، غدر به
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اِ ] (ع مص ) محکم کردن . استوار کردن . (تاج المصادر). استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق ... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقاله ٔ عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. (ک
اعقاملغتنامه دهخدااعقام . [ اِ ] (ع مص ) نازاینده کردن . (آنندراج ). نازاینده کردن ، یقال : اعقم اﷲ رحمنا فعقمت . (منتهی الارب ). نازاینده گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نازا کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
اعکاملغتنامه دهخدااعکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِکم ، بمعنی تنگ که باربا آن بندند و لنگه ٔ بار. و منه یقال فی المثل : «هماعکما عیر»؛ ای عدلاه . یضرب للمثلین . (از اقرب الموارد). ج ِ عِکم ، تنگ بار. (آنندراج ). ج ِ عِکم ، بمعنی باربند و تنگ بار. (منتهی الارب ). و رجوع به عکم شود.
اعکاملغتنامه دهخدااعکام . [ اِ ] (ع مص ) یاری دادن در بار بستن . (منتهی الارب ). یاری دادن در بار کردن . (ناظم الاطباء). یاری دادن بر بار بستن . (تاج المصادر بیهقی ). یاری دادن کسی را در بستن بار. (از اقرب الموارد).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المعذل . او راست : کتاب فضائل القرآن و کتاب احکام القرآن . (ابن الندیم ).
ابن الکلبیلغتنامه دهخداابن الکلبی . [ اِ نُل ْ ک َ ] (اِخ ) فقیه و محدث . او راست : کتاب ناسخ القرآن و منسوخه . کتاب احکام القرآن و آنرا از ابن عباس روایت کرده است . (ابن الندیم ).
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن سلامةبن عبدالملک طحاوی فقیه حنفی ، خواهرزاده ٔ مزنی . ولادت او229 هَ . ق . و وفات به مصر در سنه ٔ 321 بوده است . اوراست : کتاب تاریخ کبیر. کتاب احکام القرآن و غیره
جبیرلغتنامه دهخداجبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن غالب ، مکنی به ابوفراس . شاعر و خطیب فصیح ویکی از فقهاء شراة. از اوست : کتاب الجامع الکبیر درفقه . رساله ٔ او به مالک بن انس . کتاب احکام القرآن . کتاب السنن و الاحکام و غیره . (الفهرست ابن الندیم ).
محمودلغتنامه دهخدامحمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن مسعودبن عبدالرحمان قونوی ملقب به ابوالثناء و مکنی به جمال الدین متوفی به 777 هَ . ق . از فقهای حنفیه و قاضی دمشق .او راست : بغیة الفتیة. المنتهی . القلائد شرح القصائدو تهذیب احکام القرآن . (از الاعلام زرکلی ج
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حُکم . فرمانهای شاهی . رأی ها. دستورها : و وی [ بوطاهر ] آنچه واجب است از احکام و ارکان بجای آورد. (تاریخ بیهقی ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع . (کلیله و دمنه ). در احکام مروت ، غدر به
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اِ ] (ع مص ) محکم کردن . استوار کردن . (تاج المصادر). استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق ... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقاله ٔ عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. (ک
احکامدیکشنری عربی به فارسیمحکم کردن , ثابت کردن , پرچ کردن , قاطع ساختن , گروه , پرچ بودن (مثل سرميخ)
احکامفرهنگ فارسی عمید۱. آداب و رسوم.۲. قوانین؛ مقررات: ◻︎ ای دل برو مقلد احکام شرع باش / کز یمن آن به عالَم تحقیق وارسی (ابنیمین: ۵۲۰).۳. = حُکم⟨ احکام نجوم: طریقهای از غیبگویی یا پیشبینی حوادث از روی اوضاع کواکب که آنها را در کارها و زندگانی مردم مؤثر میدانستند.
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حُکم . فرمانهای شاهی . رأی ها. دستورها : و وی [ بوطاهر ] آنچه واجب است از احکام و ارکان بجای آورد. (تاریخ بیهقی ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع . (کلیله و دمنه ). در احکام مروت ، غدر به
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اِ ] (ع مص ) محکم کردن . استوار کردن . (تاج المصادر). استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق ... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقاله ٔ عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. (ک
احکامدیکشنری عربی به فارسیمحکم کردن , ثابت کردن , پرچ کردن , قاطع ساختن , گروه , پرچ بودن (مثل سرميخ)
احکامفرهنگ فارسی عمید۱. آداب و رسوم.۲. قوانین؛ مقررات: ◻︎ ای دل برو مقلد احکام شرع باش / کز یمن آن به عالَم تحقیق وارسی (ابنیمین: ۵۲۰).۳. = حُکم⟨ احکام نجوم: طریقهای از غیبگویی یا پیشبینی حوادث از روی اوضاع کواکب که آنها را در کارها و زندگانی مردم مؤثر میدانستند.