احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حُکم . فرمانهای شاهی . رأی ها. دستورها : و وی [ بوطاهر ] آنچه واجب است از احکام و ارکان بجای آورد. (تاریخ بیهقی ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع . (کلیله و دمنه ). در احکام مروت ، غدر به
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اِ ] (ع مص ) محکم کردن . استوار کردن . (تاج المصادر). استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق ... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقاله ٔ عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. (ک
اعقاملغتنامه دهخدااعقام . [ اِ ] (ع مص ) نازاینده کردن . (آنندراج ). نازاینده کردن ، یقال : اعقم اﷲ رحمنا فعقمت . (منتهی الارب ). نازاینده گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نازا کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
اعکاملغتنامه دهخدااعکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِکم ، بمعنی تنگ که باربا آن بندند و لنگه ٔ بار. و منه یقال فی المثل : «هماعکما عیر»؛ ای عدلاه . یضرب للمثلین . (از اقرب الموارد). ج ِ عِکم ، تنگ بار. (آنندراج ). ج ِ عِکم ، بمعنی باربند و تنگ بار. (منتهی الارب ). و رجوع به عکم شود.
اعکاملغتنامه دهخدااعکام . [ اِ ] (ع مص ) یاری دادن در بار بستن . (منتهی الارب ). یاری دادن در بار کردن . (ناظم الاطباء). یاری دادن بر بار بستن . (تاج المصادر بیهقی ). یاری دادن کسی را در بستن بار. (از اقرب الموارد).
ایمانفرهنگ فارسی عمید۱. گرویدن.۲. عقیده داشتن.۳. [مقابلِ کفر] (فقه) تصدیق و عمل به احکام دین یعنی اقرار به لسان و عمل به ارکان.
قشریفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] کسی که به ظاهر احکام دین توجه دارد، به باطن امر توجه نمیکند، و تٲویل و قیاس را در امر دین روا نمیدارد.۲. بدون دقت و تٲمل؛ سطحی.
بیدلغتنامه دهخدابید. (اِخ ) کتاب احکام دین هندویان . (ناظم الاطباء). بزبان هندی کتابی است مشتمل بر احکام دین هندوان و به اعتقاد ایشان کتاب آسمانی است . (برهان ) . نام کتاب هنود که برهمنان آنرا کلام خدا گویند و آن در اصل یکی است مشتمل بر چهار دفتر و بهمین سبب چاربید گویند: اول رکهه بید، دوم ج
خشک مقدسلغتنامه دهخداخشک مقدس . [ خ ُ ک ِ م ُ ق َدْ دَ ] (ص مرکب ) متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دین بهیچ تأویل و تعبیری تن درندهد. (یادداشت بخط مؤلف ).
دبیرهلغتنامه دهخدادبیره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ) خط. رجوع به دبیری شود.- دین دبیره ؛ خط که بدان احکام دین نوشته شود. دین دبیریه . دین دبیری . خط اوستایی . (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 102).
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حُکم . فرمانهای شاهی . رأی ها. دستورها : و وی [ بوطاهر ] آنچه واجب است از احکام و ارکان بجای آورد. (تاریخ بیهقی ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع . (کلیله و دمنه ). در احکام مروت ، غدر به
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اِ ] (ع مص ) محکم کردن . استوار کردن . (تاج المصادر). استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق ... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقاله ٔ عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. (ک
احکامدیکشنری عربی به فارسیمحکم کردن , ثابت کردن , پرچ کردن , قاطع ساختن , گروه , پرچ بودن (مثل سرميخ)
احکامفرهنگ فارسی عمید۱. آداب و رسوم.۲. قوانین؛ مقررات: ◻︎ ای دل برو مقلد احکام شرع باش / کز یمن آن به عالَم تحقیق وارسی (ابنیمین: ۵۲۰).۳. = حُکم⟨ احکام نجوم: طریقهای از غیبگویی یا پیشبینی حوادث از روی اوضاع کواکب که آنها را در کارها و زندگانی مردم مؤثر میدانستند.
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حُکم . فرمانهای شاهی . رأی ها. دستورها : و وی [ بوطاهر ] آنچه واجب است از احکام و ارکان بجای آورد. (تاریخ بیهقی ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع . (کلیله و دمنه ). در احکام مروت ، غدر به
احکاملغتنامه دهخدااحکام . [ اِ ] (ع مص ) محکم کردن . استوار کردن . (تاج المصادر). استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق ... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقاله ٔ عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. (ک
احکامدیکشنری عربی به فارسیمحکم کردن , ثابت کردن , پرچ کردن , قاطع ساختن , گروه , پرچ بودن (مثل سرميخ)
احکامفرهنگ فارسی عمید۱. آداب و رسوم.۲. قوانین؛ مقررات: ◻︎ ای دل برو مقلد احکام شرع باش / کز یمن آن به عالَم تحقیق وارسی (ابنیمین: ۵۲۰).۳. = حُکم⟨ احکام نجوم: طریقهای از غیبگویی یا پیشبینی حوادث از روی اوضاع کواکب که آنها را در کارها و زندگانی مردم مؤثر میدانستند.