اخاذلغتنامه دهخدااخاذ. [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اخاذة. جای فراهم آمدن آب باران . آبگیر. آبگیری که در بیابان باشد. پاره ای ازآب سیل که در جائی مانده باشد. تالاب که در بیابان باشد. (غیاث ). || حوض . || زمینی که شخص برای خود یا برای پادشاه جدا کند. || زمینی که امام بکسی دهد و ملک نباشد. ج ، اُخُذ.
اخادلغتنامه دهخدااخاد. [ ] (اِ) خاد. گوشت ربای . غلیواج . زغن . پند. بند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
آخذلغتنامه دهخداآخذ. [ خ ِ ](ع ص ) گیرنده . ج ، آخذین . || شتری که بفربهی آغازیده باشد. || اشتری که دندان آن شروع ببرآمدن کرده باشد. || شیر که زبان بگزد از شدت ترشی . || آنکه چشم دردگن دارد.
اخاذانلغتنامه دهخدااخاذان . [ اِ ] (اِخ ) (تثنیه گونه ای از اخاذ) موضعی است مذکور در شعر عمروبن معدی کرب :و یوماً ببرقاءالاخاذین لو رأی أبی مکانی لانتهی او لجرّبا.(ضمیمه ٔ معجم البلدان ص 162).
اخاذهلغتنامه دهخدااخاذه . [ اِ ذَ ] (ع اِ) جای فراهم آمدن آب باران . || آبگیر. آبگیر در دشت . (مهذب الاسماء). غدیر. (نصاب ). گورآب در صحرا. تالاب . || زمینی که آنرا جدا کنند برای خود. || زمینی که امام آنرا بکسی دهد و ملک کسی نباشد. ج ، اخاذ، اخاذات . جج ، اُخُذ.
اخاذانلغتنامه دهخدااخاذان . [ اِ ] (اِخ ) (تثنیه گونه ای از اخاذ) موضعی است مذکور در شعر عمروبن معدی کرب :و یوماً ببرقاءالاخاذین لو رأی أبی مکانی لانتهی او لجرّبا.(ضمیمه ٔ معجم البلدان ص 162).
اخاذهلغتنامه دهخدااخاذه . [ اِ ذَ ] (ع اِ) جای فراهم آمدن آب باران . || آبگیر. آبگیر در دشت . (مهذب الاسماء). غدیر. (نصاب ). گورآب در صحرا. تالاب . || زمینی که آنرا جدا کنند برای خود. || زمینی که امام آنرا بکسی دهد و ملک کسی نباشد. ج ، اخاذ، اخاذات . جج ، اُخُذ.