اخذاللغتنامه دهخدااخذال . [ اِ ] (ع مص ) اخذال ولد وحشیه ؛ یافتن مادر خود را بریده از خود. قال اللیث : اخذل ولدالوحشیة امّه ؛ معناه وجد امّه تخذله . (تاج العروس ). || اخذال ظبیة؛ مقیم گردیدن آهو به تفقد بچه .
مخضللغتنامه دهخدامخضل . [ م ُ ض َل ل ] (ع ص ) به معنی مُخضَل است و رجوع به ماده ٔ قبل و اخضال شود. || پشته و تپه ٔ تر و مرطوب از شبنم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).