اضواطلغتنامه دهخدااضواط. [ اِض ْ ] (ع مص ) اضواط زیار بر اسب ؛ بیطاری کردن بدان اسب را. (از اقرب الموارد). رجوع به زیار شود.
ادواتلغتنامه دهخداادوات . [ اَدَ ] (ع اِ) ج ِ اَداة. آلت ها. آلات حصول چیزی . (غیاث اللغات ). اسباب . دست افزارها : چنانکه ظهورآن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد، اثر این تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه چ 1332 ص <span class="hl"
أدَواتٌ حَرْبيةدیکشنری عربی به فارسیتجهيزات جنگي , مهمّات جنگي , ادوات جنگي , جنگ افزارها , ابزار جنگي
لشکرکشیفرهنگ فارسی عمید۱. شغل و عمل لشکرکش؛ فرماندهی لشکر.۲. فرستادن لشکر، آدات و ادوات جنگی به جایی.
انبارگلغتنامه دهخداانبارگ . [ اَم ْ رَ ] (اِ) مخازنی که در زمان صلح اسلحه و ادوات جنگی را در آن انبار می کردند. (از ایران در زمان ساسانیان ص 241).
کارخانهفرهنگ فارسی عمید۱. ساختمانی که در آن بهوسیلۀ ماشینآلات به تولید کالا میپردازند.۲. [قدیمی] آشپزخانه.۳. موتور: کارخانهٴ ساعت.۴. [قدیمی، مجاز] کارگاه نقاشی یا جای پُرنقش: ◻︎ آن پریپیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانهٴ چین (نظامی۴: ۶۵۹).۵. [قدیمی، مجاز] دنیا؛ جهان؛ گیتی.۶. [قدیمی] مجموعۀ
ادواتلغتنامه دهخداادوات . [ اَدَ ] (ع اِ) ج ِ اَداة. آلت ها. آلات حصول چیزی . (غیاث اللغات ). اسباب . دست افزارها : چنانکه ظهورآن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد، اثر این تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه چ 1332 ص <span class="hl"
ادواتلغتنامه دهخداادوات . [ اَدَ ] (ع اِ) ج ِ اَداة. آلت ها. آلات حصول چیزی . (غیاث اللغات ). اسباب . دست افزارها : چنانکه ظهورآن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد، اثر این تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه چ 1332 ص <span class="hl"