ارابه رولغتنامه دهخداارابه رو. [ اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ رَ / رُو ] (ص مرکب ) راههای ارابه رو ؛ طرقی که قابل عبور ارابه و گردونه باشد.
چارچوبهلغتنامه دهخداچارچوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) چارچوب . چهارچوب . چهارچوبه . چارچوبه ٔ در. چارچوبی که مصراع در یک لتی یا دو مصراع در بر آن استوار شود. || چهار قطعه چوبی که در حاشیه ٔ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء). و رجوع بچارچوب و چهارچوب و چهارچوبه شود
چارچوبهلغتنامه دهخداچارچوبه . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از قلاع قراولخانه ای است که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلو و شادلو واقع است . (مرآت البلدان ج 4 ص 44).
یارابهلغتنامه دهخدایارابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی که از تخم آن روغن می گیرند و نانی که از آن ریشه می سازند. (ناظم الاطباء).
تچین آبادلغتنامه دهخداتچین آباد. [ ت َ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه است که در دوهزارگزی جنوب خاوری اشنویه در مسیر راه ارابه رو نرژآباد واقع است . جلگه ای است معتدل و116 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ اشنویه و محصول آن غلات و حبوبات و
پیرمرادلغتنامه دهخداپیرمراد. [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 8هزارگزی شمال باختری ارومیه در مسیر راه ارابه رو گچین به ارومیه جلگه معتدل ، مالاریائی . دارای 150تن سکنه . آب آن از روضه چای
پیرشاهلغتنامه دهخداپیرشاه . (اِخ ) دهی از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 1هزارگزی باختر راه ارابه رو مرگن به سیه چشمه . کوهستانی و معتدل . دارای 40</span
گل زانلغتنامه دهخداگل زان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔبخش سلماس شهرستان خوی واقع در 7500گزی جنوب باختر سلماس و 1500گزی جنوب راه ارابه رو سلماس به چهریق . هوای آن معتدل و دارای 402
خانقاهلغتنامه دهخداخانقاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلماس شهرستان خوی . واقع در 5500 گزی جنوب باختری سلماس . این دهکده درمسیر ارابه رو تپه ور به سلماس و در جلگه قرار دارد. آب و هوای این دهکده معتدل و م
ارابهلغتنامه دهخداارابه . [اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ] (اِ) گردون . (برهان قاطع). گردونه . بارکش . گاری . گردون که از چوب سازند و بر آن بار کشند. صاحب بهار عجم گوید که ارابه به الف و بای موحده و عرابه به عین مهمله و بای موحده
ارابهفرهنگ فارسی عمیدوسیلۀ نقلیۀ چرخدار که بیشتر برای حملونقل بار به کار میرود؛ گردونه؛ گاری.⟨ ارابهٴ جنگی: [قدیمی] گردونه یا وسیلهای که در جنگ به کار میرود، مانند تانک، زرهپوش.
ارابهفرهنگ فارسی معین(اَ رّ بِ) (اِ.) گاری با دو چرخ که از چوب می ساختند و برای حمل بار از آن استفاده می کردند.
یارابهلغتنامه دهخدایارابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی که از تخم آن روغن می گیرند و نانی که از آن ریشه می سازند. (ناظم الاطباء).
ارابهلغتنامه دهخداارابه . [اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ] (اِ) گردون . (برهان قاطع). گردونه . بارکش . گاری . گردون که از چوب سازند و بر آن بار کشند. صاحب بهار عجم گوید که ارابه به الف و بای موحده و عرابه به عین مهمله و بای موحده
ارابهفرهنگ فارسی عمیدوسیلۀ نقلیۀ چرخدار که بیشتر برای حملونقل بار به کار میرود؛ گردونه؛ گاری.⟨ ارابهٴ جنگی: [قدیمی] گردونه یا وسیلهای که در جنگ به کار میرود، مانند تانک، زرهپوش.
بسارابهلغتنامه دهخدابسارابه . [ ب ِ ب َ ] (اِخ ) نام خانواده ای است که دیرزمانی در رومانی و بسارابی تسلط و فرمانروایی داشته اند و وجه تسمیه خطه ٔ بسارابی از ایشانست آنان مدعی بودند که نژادشان به کانتاکوزن از قیاصره ٔ قسطنطنیه میرسد و قره رودلف یکی از اعضای این خانواده بود که از غلبه و تسلط بایدو