ارادتفرهنگ فارسی عمید۱. علاقه؛ محبت همراه با احترام.۲. [قدیمی] خواست؛ قصد.۳. (تصوف) توجه بسیار سالک به پیر.
ارادتفرهنگ فارسی معین(اِ دَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) خواستن . 2 - (اِ.) خواست ،میل ، قصد. 3 - در فارسی علاقه مندی ، سرسپردگی مرید به مرشد. 5 - دوستی از روی اخلاص و بی ریایی .
حراضتلغتنامه دهخداحراضت . [ ح َ ض َ ] (ع اِمص ) درازی اندوه و بیماری . برجاماندگی . (منتهی الارب ). زمین گیری .
خرقه ٔ ارادتلغتنامه دهخداخرقه ٔ ارادت . [ خ ِ ق َ / ق ِ ی ِ اِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به «خرقه در نزد صوفیان » ذیل «خرقه » شود.
چارضدلغتنامه دهخداچارضد. [ ض ِ ] (اِ مرکب ) چهارضد. چهارطبع. حرارت و برودت و رطوبت و یبوست . گرمی و سردی و تری و خشکی : گفتم مزاج هست ستمگار و چارضدگفتا که اعتدال سیم را بود ضرور.ناصرخسرو.
ارادتمندفرهنگ فارسی عمید۱. دارای صمیمیت و دوستی بسیار.۲. عنوانی که شخص هنگام حرف زدن از خود برای اظهار تواضع به خود میدهد: ارادتمند بسیار مشتاق شما هستم.
ارادتمندفرهنگ فارسی عمید۱. دارای صمیمیت و دوستی بسیار.۲. عنوانی که شخص هنگام حرف زدن از خود برای اظهار تواضع به خود میدهد: ارادتمند بسیار مشتاق شما هستم.
نوارادتلغتنامه دهخدانوارادت . [ ن َ /نُو اِ دَ ] (ص مرکب ) دوست تازه . یار جدید. که به تازگی ارادت و علاقه به کسی پیدا کرده است : چون هوادار قدیمم بدهم جان عزیزنوارادت نه که از پیش غرامت بروم .سعدی .
پرارادتلغتنامه دهخداپرارادت . [ پ ُ اِ دَ ] (ص مرکب ) باخلوص و حسن نیتی بسیار : بر کوشیار آمد از راه دوردلی پرارادت سری پرغرور.سعدی .
خرقه ٔ ارادتلغتنامه دهخداخرقه ٔ ارادت . [ خ ِ ق َ / ق ِ ی ِ اِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به «خرقه در نزد صوفیان » ذیل «خرقه » شود.