ارتهانلغتنامه دهخداارتهان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرو گرفتن . (منتهی الارب ). گرو ستدن . بگرو ستاندن . بگرو فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گرو کردن : و چون ملکی یا ناحیتی مسلم شدی صاحب آن ملک را بر سبیل ارتهان بخوارزم آوردندی . (جهانگشای جوینی ).
آرتوانواژهنامه آزاداردوان؛ در اوستا نیز با تلفظ به شکل ارتوان به کار رفته است. از نام های ایران باستان.
حرثانلغتنامه دهخداحرثان . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن الحارث بن محرث بن ثعلبة. رجوع به ذوالاصبع العدوانی شود.
حرثانلغتنامه دهخداحرثان . [ ح ُ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ). || نام بطنی است . (سمعانی ).
حارثانلغتنامه دهخداحارثان . [ رِ ] (اِخ ) مراد حارث بن ظالم بن جذیمةبن یربوع بن غیظبن مرة و حارث بن عوف بن ابی حارثةبن مرةبن نشبةبن غیظبن مرة صاحب الحماله است و از قبیله ٔ باهله . منظور حارث بن قتیبة و حارث بن سهم بن عمروبن ثعلبةبن غنم بن قتیبة است . رجوع به تاج العروس و منتهی الارب شود.
مرتهنلغتنامه دهخدامرتهن . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) آن که به رهن می گیرد. (از متن اللغة). آخذالرهن . (از اقرب الموارد). گرو گیرنده . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رهن ستاننده . (فرهنگ فارسی معین ). نعت فاعلی است از ارتهان . رجوع به ارتهان شود. || گرودهنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).<
دجلةلغتنامه دهخدادجلة. [ دِ ل َ / دَ ل َ ] (اِخ ) نهر بغداد. (منتهی الارب ). نهرالسلام . رودی که از عراق گذرد و بغداد بر ساحل آن است . اراوند. آروند. اروند. اروندرود. رود که از دیاربکر و موصل و بغداد گذرد و چون متصل به فرات شود ازباب تسمیه ٔ کل به جزء اروندرو