ارتیشدارلغتنامه دهخداارتیشدار. [ اَ ] (اِخ ) رودخانه ایست بسیار بزرگ در حدود قبچاق . (برهان قاطع) (جهانگیری ).
ارتیشدارلغتنامه دهخداارتیشدار. [ اَ ] (ص ، اِ) (مأخوذ از ارتیشتر پهلوی ) لشکری و سپاهی را گویند. (جهانگیری ) (برهان قاطع) : هنرورزند شاد ارتیشداران سلح پرور پیاده با سواران .زراتشت بهرام پژدو.
ارتشلغتنامه دهخداارتش . [ اَ ت ِ ] (اِ) لغتی که در این ایام به مجموع سپاهیان مملکت داده اند . رجوع به ارتشتار و ارتیشدار شود.