ارجافلغتنامه دهخداارجاف . [ اَ ](ع اِ) خبر که بگمان خود گویند. خبر دروغ . چیزهای دروغ . ج ، اراجیف : آن خبر بناصرالدین رسانیدند مقبول نداشت و اَرجاف انگاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 39).
ارجافلغتنامه دهخداارجاف . [ اِ ] (ع مص ) خبرهای دروغ افکندن . (تاج المصادر بیهقی ).. خبرهای نادرست گفتن . هو انداختن . سخنان دروغ گفتن . خوض کردن در خبرهای فتنه و مانند آن . (منتهی الارب ). خبر بد گفتن : پشت بغزنی و هندوستان کردن ناصوابست وز دگر سو به ارجاف خبر افتاد که
ارجاففرهنگ فارسی عمید۱. خبرهای نادرست و سخنان دروغ گفتن و مردم را به هیجان و اضطراب افکندن.۲. (اسم) شایعه.
ارجاففرهنگ فارسی معین( اِ) [ ع . ] (مص م .) خبرهای دروغ پراکندن ، هو انداختن ، سخنان واهی و دروغ گفتن ، با خبرهای دروغ فتنه برپا کردن ، خبر بد گفتن .
ارزافلغتنامه دهخداارزاف . [ اِ ] (ع مص ) شتابانیده شدن در هزیمت و مانند آن . بشتافتن از بیم . شتافتن در رفتن . || متوحش گردیدن . || بانگ کردن شتر. || مضطر کردن کسی را به : ارزفه الیه . || پیش درآمدن کسی را به : ارزف الیه . || ارزاف ناقه ؛ پویه دوانیدن آن : ارزفت الناقة.
عرجوفلغتنامه دهخداعرجوف . [ ع ُ ] (ع ص ) شترماده ٔ درشت تندار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
حرجفلغتنامه دهخداحرجف . [ ح َ ج َ ] (ع ص ، اِ) باد سردکه تند وزد. باد سرد. ج ، حَراجِف . (مهذب الاسماء).
چارجولغتنامه دهخداچارجو. (اِخ ) نام یکی از معابر جیحون . به مناسبت شهری با همین نام بدانجا، چارجوی . صاحب مرآت البلدان آرد: در سنه ٔ نهصد و سی و در مرتبه ٔ دوم که عبیداﷲخان اوزبک از ماوراءالنهر بقصد تسخیر خراسان از معبر چارجوی جیحون عبور نموده بمرو آمد و ازمرو بجانب مشهد مقدس رانده این شهر را
مُرْجِفُونَفرهنگ واژگان قرآنآنان كه خبرهاى دروغ و دلهره آور پخش مىكنند (کلمه مرجفون جمع اسم فاعل از ارجاف است ، و ارجاف به معناي اشاعه باطل ، و در سايه آن استفادههاي نامشروع بردن است ، و يا حداقل مردم را دچار اضطراب کردن است)
مرجفلغتنامه دهخدامرجف . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) خوض کننده در خبرهای فتنه و مانند آن . (آنندراج ). کسی که درآورد خبرهای فتنه انگیز و گفتارهای دروغ را و مردمان را مضطرب و پریشان کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوض کننده در اراجیف . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از ارجاف . رجوع به ارجاف شود.<b
اراجیفلغتنامه دهخدااراجیف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ارجاف . خبرهای موحش و مدهش . بیهودگان و سخنهای دروغ و بی اصل . (غیاث اللغات ). خبرهای دروغ . خبرهای نادرست . شایعات . تعاتِع:درین ساعت خبری هول افتاد بنده انهی نخواست کرد تا نماز دیگر مددی رسد که آن رسیده شاید اراجیف باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
انگاشتنلغتنامه دهخداانگاشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) تصور کردن . پنداشتن . گمان بردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). پنداشتن . (غیاث اللغات ). انگاردن . انگاریدن . فرض کردن . گرفتن . داشتن . تقدیر کردن . (یادداشت مؤلف ). ظن کردن . گمان کردن . توهم کردن . حدس زدن . ظن بردن :</s