ارذل العمرلغتنامه دهخداارذل العمر. [ اَ ذَ لُل ْع ُ م ُ ] (ع اِ مرکب ) زبون ترین هنگام عمر که زمان پیری است . آخر عمر و آن بدترین عمر است که در آن عقل از کلانسالی بازگردد و صاحب آن از ثمره ٔ علم که تفکر در آیات است و قیام بموجب شکرش عاجز ماند و آن هفتادوپنج یا هشتاد یا نود است . (منتهی الأرب ) <sp
ارذل العمرفرهنگ فارسی عمیدزمان پیری. Δ به مناسبت اینکه زبونترین هنگام عمر است و انسان از تفکر، تعقل، و عبادت عاجز میماند.
آردللغتنامه دهخداآردل . [ دَ ] (اِخ ) نام راهی است در بختیاری که تا مالمیر بسیارتنگ است و برای عبور صعب و قلعه ٔ چغاخور نزدیک 700 گز از آردل ارتفاع دارد. و اهل محل ّ اَردَل گویند.
آردللغتنامه دهخداآردل . [ دِ ] (اِ) فراشی که برای خواندن و احضار سپاهیان یا گناهکاران و یا مدعی علیهم فرستادندی .- آردل بی چوب ؛ کنایه از بول است آنگاه که تنگ گیرد کسی را.
اردللغتنامه دهخدااردل . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام قصبه ای بجنوب غربی ده کرد (شهر کرد). || ناحیه ای در کوهستانهای بختیاری در جنوب شرقی کاج . || از نواحی مازندران . رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 129 شود.
ارذللغتنامه دهخداارذل . [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رذالت . رذیل تر. خوارتر. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). زبون تر. (غیاث ). پست تر. اخس . دون تر. ادنی . فرومایه تر. اَشرط: ارذل ناس . ارذل قیم . || ناکس تر. (غیاث ). || احقر. || (ص ) رذل . رذیل . ناکس . فرومایه . بلایه از هر چیزی . || بسیار
ارذللغتنامه دهخداارذل . [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رذالت . رذیل تر. خوارتر. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). زبون تر. (غیاث ). پست تر. اخس . دون تر. ادنی . فرومایه تر. اَشرط: ارذل ناس . ارذل قیم . || ناکس تر. (غیاث ). || احقر. || (ص ) رذل . رذیل . ناکس . فرومایه . بلایه از هر چیزی . || بسیار
ارذللغتنامه دهخداارذل . [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رذالت . رذیل تر. خوارتر. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). زبون تر. (غیاث ). پست تر. اخس . دون تر. ادنی . فرومایه تر. اَشرط: ارذل ناس . ارذل قیم . || ناکس تر. (غیاث ). || احقر. || (ص ) رذل . رذیل . ناکس . فرومایه . بلایه از هر چیزی . || بسیار