حواصیل ارغوانی حقیقیArdea purpurea purpureaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان که از حواصیل خاکستری تیرهتر و کوچکتر است
ارضاءلغتنامه دهخداارضاء. [ اِ ] (ع مص ) خشنود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). ترضیه . (مجمل اللغة). دادن چیزی که خشنود کند. (منتهی الأرب ). || اقناع .
ارضاضلغتنامه دهخداارضاض .[ اِ ] (ع مص ) درنگی کردن . (منتهی الأرب ). درنگی شدن مرد. (تاج المصادر بیهقی ). || آهسته و گران گردیدن . (منتهی الأرب ). || سخت دویدن .(منتهی الأرب ). || سطبر گردیدن ماست . ستبر شدن شیر. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). غلیظ شدن شیر و مثل آن . || بریده شدن شیر. (منته
ارضاعلغتنامه دهخداارضاع . [ اِ ] (ع مص ) شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ). شیر دادن زن . (منتهی الأرب ).
ارضاءلغتنامه دهخداارضاء. [ اِ ] (ع مص ) خشنود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). ترضیه . (مجمل اللغة). دادن چیزی که خشنود کند. (منتهی الأرب ). || اقناع .
ارضاضلغتنامه دهخداارضاض .[ اِ ] (ع مص ) درنگی کردن . (منتهی الأرب ). درنگی شدن مرد. (تاج المصادر بیهقی ). || آهسته و گران گردیدن . (منتهی الأرب ). || سخت دویدن .(منتهی الأرب ). || سطبر گردیدن ماست . ستبر شدن شیر. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). غلیظ شدن شیر و مثل آن . || بریده شدن شیر. (منته
ارضاعلغتنامه دهخداارضاع . [ اِ ] (ع مص ) شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ). شیر دادن زن . (منتهی الأرب ).
دوآب کاکارضالغتنامه دهخدادوآب کاکارضا. [ دُ ب ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد دارای 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ دوآب الشتر. ساکنان آن از طایفه ٔ حسنوند می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
چقارضالغتنامه دهخداچقارضا. [ چ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در هزار و پانصدگزی جنوب خاوری کوزران کنار راه فرعی کوزران بکرمانشاه واقع است . دشت و سردسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از سراب . محصولش غلات ، حبوبات دیم و لبنیات ، شغل اها
نارضالغتنامه دهخدانارضا. [ رِ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، ناراضی . ناخرسند. ناخشنود. که راضی نیست . که رضایت ندارد. رجوع به ناراضی شود.
پل کاکارضالغتنامه دهخداپل کاکارضا. [ پ ُ ل ِ رِ] (اِخ ) نام محلی کنار راه بیستون به خرم آباد میان دره ٔ جنگه و گردنه ٔ دیوان دره در 136000گزی بیستون .