ارغندلغتنامه دهخداارغند. [ اَ غ َ ] (ص ) (از کلمه ٔ اوستائی اِرِغَنت و پهلوی اَرگَند) خشمگین . (برهان ) (جهانگیری ). غضبناک . (جهانگیری ). قهرآلود. (آنندراج ). || دلیر. شجاع . خصم افکن . (برهان ) (سروری ). دلیر خصم افکن . (اوبهی ). || حریص . (جهانگیری ) (شعوری ). خداوند شره . (جهانگیری ). || م
ارغندفرهنگ فارسی عمیدخشمگین؛ خشمناک؛ خشمآلود: ◻︎ بگرای چو اژدهای گرزه / بخروش چو شرزهشیر ارغند (بهار: ۲۸۷).
ارغندابلغتنامه دهخداارغنداب . [ اَ غ َ / غ ُ ] (اِخ ) خشمگین آب . (جهانگیری ) (برهان ). رودخانه ای است که مابین عراق و آذربایجان واقع است . (جهانگیری ) (برهان ). آبی است مابین عراق و آذربایجان . (رشیدی ). رودخانه و آبادیی است میانه ٔ عراق عجم و آذربایجان . (مرآت
ارغندهلغتنامه دهخداارغنده . [ اَ غ َ دَ / دِ ] (ص ) ارغند . آلغده . خشمگین . غضبناک . (برهان ). غضبان . خشم آلود. قهرآلود. (برهان ). آشفته و بخشم آمده : گه ارمنده ای و گه ارغنده ای گه آشفته ای و گه آهسته ای . <p class="author
ارغندابلغتنامه دهخداارغنداب . [ اَ غ َ / غ ُ ] (اِخ ) خشمگین آب . (جهانگیری ) (برهان ). رودخانه ای است که مابین عراق و آذربایجان واقع است . (جهانگیری ) (برهان ). آبی است مابین عراق و آذربایجان . (رشیدی ). رودخانه و آبادیی است میانه ٔ عراق عجم و آذربایجان . (مرآت
ارغندهلغتنامه دهخداارغنده . [ اَ غ َ دَ / دِ ] (ص ) ارغند . آلغده . خشمگین . غضبناک . (برهان ). غضبان . خشم آلود. قهرآلود. (برهان ). آشفته و بخشم آمده : گه ارمنده ای و گه ارغنده ای گه آشفته ای و گه آهسته ای . <p class="author