ارفاقلغتنامه دهخداارفاق . [ اِ ] (ع مص ) سود رسانیدن کسی را. (منتهی الأرب ). منفعت رسانیدن . (زوزنی ). فائده رسانیدن . || نرمی کردن با کسی . (منتهی الأرب ) (تاج المصادر بیهقی ). نرمی و مهاوَنه : در باب ارفاق و مجانبت از ارهاق او وصیت رفته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir="ltr
ارفاغلغتنامه دهخداارفاغ . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رفغ، به معنی زمین بسیارخاک . جای خشک بی نبات . ریم ناخن . ریم بنهای ران . فراهم آمدنگاه ریم از بدن . بن ران . فراخی عیش . مشک رقیق تنک پوست متوسط بین جید وردی . مرد ناکس و فرومایه . مرد سفله . آدمیان زبون .- ارفاغ ناس
آوانسفرهنگ فارسی عمیدگذشت و اغماضی که در جریان کاری با نادیده گرفتن مقررات نسبت به کسی اعمال میکنند؛ ارفاق.
ملایمتفرهنگ مترادف و متضادارفاق، اعتدال، بردباری، رفق، سازگاری، شکیبایی، صلحجویی، لطف، مدارا، مسالمت، مهربانی، نرمی، نعومت ≠ تندی، خشونت
مدارا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام را کردن، ملاحظه کردن، آسانگرفتن، نرمش نشان دادن، ارفاق کردن، امتیاز دادن، آوانس دادن، تخفیف دادن میانهرو بودن، ملایم شدن نوازش کردن