چارکنلغتنامه دهخداچارکن . [ ک ِ ] (ص مرکب ) چرکین . شوخگین : هم از اینسان بعید خواهی رفت شوخگن جبه چارکن دستار.مسعودسعد.
ارکنلغتنامه دهخداارکن . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی ازرکین . استواررای تر. آهسته تر. آرمیده تر. باوقارتر.
ارکینوالدلغتنامه دهخداارکینوالد. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) کوتوال کاخ نُستری در 640م . بزمان کلُویس دوم و کوتوال اُسترازی در 656 م .
اضرارلغتنامه دهخدااضرار. [ اَ ] (اِخ ) نام کشور کوهستانی پهناوری در جانب غربی آفریقا میان مراکش و سنگامبیاست و وسعت بسیاری از اقیانوس اطلس بسوی صحرای کبیر دارد. مرکز این سرزمین ودان است و شهرهای دیگری بنامهای شینکی ، عطر، و اویفت نیز در داخل آن کشور واقع است و اسکله ای بنام ارکین در ساحل اقیان
حاجبلغتنامه دهخداحاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن مالک بن ابی بکر ارکین فرغانی . مکنی به ابی العباس . وی نابینا بود و بسال 296 هَ . ق . به اصفهان نزد بدرالحمامی شد. حاجب از محمدبن عبداﷲبن عبدالحکم و از عبادبن الولید و از احمدبن محمدبن یحیی القطان و از عبدالصمدبن عبد
ارکینوالدلغتنامه دهخداارکینوالد. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) کوتوال کاخ نُستری در 640م . بزمان کلُویس دوم و کوتوال اُسترازی در 656 م .
مارکینلغتنامه دهخدامارکین . (اِخ ) دهی از دهستان رودبار است که در بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین واقع است و 201 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
مبارکینلغتنامه دهخدامبارکین . [ م ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیشخور است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 132 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
بارکینلغتنامه دهخدابارکین . (اِخ ) در ص 478 ج 2 «شرح احوال و آثار رودکی » نام محلی بصورت بارکین آمده که نشان میدهد نزدیک بست بوده است . مؤلف قریب نیم صفحه از تاریخ سیستان نقل کرده است و این کلمه در دو جا به همان صورت تکرار شده