ازاحتفرهنگ فارسی معین(اِ حَ) [ ع . ازاحة ] (مص م .) 1 - دور کردن . 2 - زایل کردن . 3 - (مص ل .) رفتن ، دور شدن .
ازاحةلغتنامه دهخداازاحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) اِزاحَت . دور گردانیدن . (زوزنی ). دور گردانیدن از جای . (منتهی الارب ). دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اِزاخَة: ازاح الشی ٔ؛ ازاغه من موضعه و نحاه . (تاج العروس ). || زایل کردن . از میان برداشتن . (اقرب الموارد) : امیر ابوا
تعطفلغتنامه دهخداتعطف . [ ت َ ع َطْ طُ ] (ع ص ) مهربانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مهربانی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شفقت و مهربانی کردن بر کسی و راحت رسانیدن بر وی . (از اقرب الموارد) : ابوالفتح بستی به انواع تل