ازبر

'azbar

معنی

از حفظ؛ از حافظه.
⟨ ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.
⟨ ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.

جست‌وجوی دقیق

ازبر

لغت‌نامه دهخدا

ازبر. [ اَ ب َ ] (ع ص ) مرد بزرگ دوش و کتف . || موذی از هر چیزی . (منتهی الارب ).

ازبر

فرهنگ فارسی عمید

از حفظ؛ از حافظه.&lang; ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.&lang; ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.

جست‌وجوی هم‌آوا

هزبر

لغت‌نامه دهخدا

هزبر. [ هَِ زَ ] (ع اِ) شیر. (اقرب الموارد) : تیر تو از کلات فرودآورد هزبرتیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. دقیقی .چنین گفت سیمرغ کاین نم چراست به چشم هزبر اندرون غم چراست . فردوسی .که

هزبر

لغت‌نامه دهخدا

هزبر. [ هَُ زَ ] (ع اِ) معرب هژبر[ هَِ ژَ / هَُ ژَ ]. رجوع به هژبر و هِزَبر شود.

اجبر

هزبر

فرهنگ فارسی عمید

۱. شیر درنده.۲. [مجاز] سخت؛ درشت؛ ستبر.۳. [مجاز] دلیر: ◻︎ به پیکار دشمن دلیران فرست / هزبران به آورد شیران فرست (سعدی۱: ۷۵).

گازبر

گازبر. [ ب ُ ](اِخ ) دهی است از مرکز دهستان نمداد بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 143 هزارگزی شمال خاوری کهنوج سرراه مالرو کهنوج . ریگانی . کوهستانی ، گرمسیر، دارای 300 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا

جست‌وجوی مشابه

ازبرم

فرهنگ فارسی عمید

= ازبر: ◻︎ از مصحف تندی و درشتی نه همانا / یک سوره برآید که تو ازبرم نداری (فتوحی: لغت‌نامه: ازبرم).

ازبر کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

بهخاطرسپردن، حفظ، حفظ کردن، نگهداری

جست‌وجوی متن

بیر

فرهنگ فارسی عمید

= ویر۱&lang; ازبیر: [قدیمی] = ازبر

حفظ

فرهنگ فارسی عمید

۱. نگهبانی کردن؛ نگهداری کردن.۲. جلوگیری از نابود شدن چیزی.۳. یاد گرفتن و ازبر ‌کردن شعر یا مطلبی.

تلقف

فرهنگ فارسی عمید

۱. چیزی را به‌سرعت ربودن.۲. لقمه را به‌سرعت فروبردن.۳. چیزی را به‌سرعت فراگرفتن و ازبر کردن.

ز بر

لغت‌نامه دهخدا

ز بر. [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) مرکب از «ز» مخفف از و «بر» بمعنی بالا: از بالا و از فوق . (فرهنگ نظام ) . || زِ بر از حفظ (مخفف از بر). (فرهنگ نظام ). بمعنی ازبر باشد که حفظ کردن وبیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است و به این معنی بالفظ کردن و گرفتن مستعمل . (آنندراج ). ازبر

حاضر شدن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: اختیار آتی ر شدن، مهیا شدن تمرین کردن، خواندن، ازبر کردن، حفظ کردن، حاضر کردن [درس]، یادگرفتن، کمرهمتبستن، آمادگی پیدا کردن

جست‌وجوی هم‌آغاز

ازبرم

فرهنگ فارسی عمید

= ازبر: ◻︎ از مصحف تندی و درشتی نه همانا / یک سوره برآید که تو ازبرم نداری (فتوحی: لغت‌نامه: ازبرم).

ازبر کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

بهخاطرسپردن، حفظ، حفظ کردن، نگهداری

جست‌وجوی هم‌قافیه

بازبر

لغت‌نامه دهخدا

بازبر. [ ب َ ] (اِ) سنگ پازهر وتریاق . (ناظم الاطباء) .

گازبر

لغت‌نامه دهخدا

واگن سربازبر

دیکشنری فارسی به عربی

جندول

فرازبر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

elevator, hoist

درپیوند

بیشتر بدانید

ازبر

'azbar

معنی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی متن

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی طیفی

جست‌وجوی هم‌آغاز

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی