ازخودگذشتگیلغتنامه دهخداازخودگذشتگی . [ اَ خوَدْ / خُدْ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) فداکاری . جان بازی . ایثار.
پاک بازیفرهنگ فارسی عمید۱. پاک باختن در قمار.۲. پاک باختن همهچیز در راه عشق.۳. وارستگی.۴. ازخودگذشتگی.
ارمانگاردلغتنامه دهخداارمانگارد. [ اِ ] (اِخ ) دختر آدالبرت مارکی دُسپُلِت ، دوک کامِرینو. وی در مائه ٔ دهم میلادی میزیست و با ژیُوانّی ، کنت بُلُنی ازدواج کرد. ارمانگارد به نیکوئی سیرت و ازخودگذشتگی و احسان معروف بود و در اواخر مائه ٔ دهم میلادی درگذشت و از او پسری بماند بنام لامبرتو درمانگارد.<b
عشقیلغتنامه دهخداعشقی .[ ع ِ ] (اِخ ) (میرزاده ٔ...) نام او محمدرضابن حاج سیدابوالقاسم کردستانی ، و از شعرای قرن اخیر ایران بوده است . وی به سال 1272 هَ .ش . در همدان متولد شد و به آموختن ادب و شعر پرداخت . ذوق و احساسات ادبی او آمیخته با احساسات وطن پرستی و
خودلغتنامه دهخداخود. [ خوَدْ / خُدْ ] (ضمیر) با ثانی معدوله بمعنی او باشد چنانکه گویند خود داند یعنی او داند. (برهان ). ضمیر مشترک میان متکلم و مخاطب و غایب و همیشه مفرد آید: من خود آمدم ، توخود آمدی ، او خود آمد، ما خود آمدیم ، شما خود آمدید، ایشان خود آمدن