لغتنامه دهخدا
استاذالدار. [ اُ ذُدْ دا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) استادالدار. وکیل دار. استاد سرای : و امّا الشرقیة [ من بغداد ] فهی الیوم دارالخلافة و کفاها بذلک شرفاً و احتفالاً و دورالخلیفة مع آخرها و هی تقع منها نحو الربع او ازید لأن ّ جمیعالعباسیین فی تلک الدیار معتقلین اعتقالاً جمیلاً