استارلغتنامه دهخدااستار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِتر، بمعنی پرده . (غیاث اللغات ) (دهار) : چو کار کعبه ٔ ملک جهان بدان آمدکه باد غفلت بربود ازو همی استار. بوحنیفه ٔ اسکافی (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280).اسرا
استارلغتنامه دهخدااستار. [ اِ ] (معرب ، اِ) (معرب چهار) چهار. اربعه . چهارتا. (منتهی الارب ). جوالیقی گوید: الاستار، قال ابوسعید: سمعت العرب تقول للأربعة «استار» لانه بالفارسیة «چهار» فاعربوه فقالوا «استار». (المعرب چ احمد محمد شاکر ص 42). || «چهار مثقال ». (
پاستارلغتنامه دهخداپاستار. (اِ مرکب ) لگد. (فرهنگ رشیدی ) : چون شدندی چو بیهشان در خواب پاستاری به پاسبانش زدند. ؟ (از فرهنگ رشیدی ).و ظاهراً این صورت مصحف پاسپار است . رجوع به پاسپار شود.
اشتارلغتنامه دهخدااشتار. [ اِ ] (ع مص ) برگشته پلک گردانیدن چشم را. (منتهی الارب ). پلک چشم واگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
اشتیارلغتنامه دهخدااشتیار. [ اِ ] (ع مص ) انگبین چیدن . استشارة. اِشارة. شَور. شیار. شیارة. مَشار. مَشارة. || فربه شدن ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
استاژیرلغتنامه دهخدااستاژیر. [ اِ ] (اِخ ) اسطاغیرا. امروز آنرا استاورس گویند. شهریست در مقدونیه ، مولد ارسطو و اروپائیان غالباً ارسطو را، لو استاژیریت (یعنی الأستاغیری ) نامند.
استارگاردلغتنامه دهخدااستارگارد. [ اِ ] (اِخ ) دو قصبه است در کشور آلمان که یکی را استارگارد جدید و دیگری را استارگارد قدیم گویند. استارگارد جدید در خطّه ٔ پومرانیا از آلمان در 32 هزارگزی مشرق شهر اشتتن واقع شده . و آن زمانی مرکز ایالت پومرانی سفلی بود. استارگارد
استارقینلغتنامه دهخدااستارقین . [ ] (اِخ ) یاقوت در معجم البلدان گوید: گمان برم که آن یکی از قرای همدان است . و شیرویه احمدبن العبّاس بن فارس ابوجعفر الاستارقینی بدانجا منسوبست .
استاربادلغتنامه دهخدااستارباد. [ اِ ] (اِخ ) استرآباد باشد وآن شهریست مشهور. (جهانگیری ). شهریست در طبرستان مشهور به استرآباد. (برهان ). گرگان کنونی : تا طرب و مطرب است مشرق و با مغرب است تا یمن و یثرب است آمل و استاربادبنشین خورشیدوار، می خور جمشیدوارفرخ و
هامینلغتنامه دهخداهامین . (اِ) وزنی برابر بیست وپنج استار. (فرهنگ نظام ). رجوع به استار شود. ابن سینا در قانون نقل نموده که هامین پنج استار است و بیست درهم و چهار اوبولو . (از فرهنگ نظام ). وزنی معادل بیست وپنج استار و چهار اوبولو. (یادداشت به خط مؤلف ).
استارگاردلغتنامه دهخدااستارگارد. [ اِ ] (اِخ ) دو قصبه است در کشور آلمان که یکی را استارگارد جدید و دیگری را استارگارد قدیم گویند. استارگارد جدید در خطّه ٔ پومرانیا از آلمان در 32 هزارگزی مشرق شهر اشتتن واقع شده . و آن زمانی مرکز ایالت پومرانی سفلی بود. استارگارد
استارقینلغتنامه دهخدااستارقین . [ ] (اِخ ) یاقوت در معجم البلدان گوید: گمان برم که آن یکی از قرای همدان است . و شیرویه احمدبن العبّاس بن فارس ابوجعفر الاستارقینی بدانجا منسوبست .
استارا - زاگرالغتنامه دهخدااستارا - زاگرا. [ اِ گ ُ ] (اِخ ) شهری به بلغارستان (روم ایلی شرقی )، دارای 32000 تن سکنه .
خواستارلغتنامه دهخداخواستار. [ خوا / خا ] (نف ) دادخواه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) احضار. (یادداشت بخط مؤلف ).- خواستار کردن ؛ احضار کردن . فراخواندن : بفرمود خسرو بسالار بارکه بازارگان را کند خواست
ناخواستارلغتنامه دهخداناخواستار. [ خوا / خا ] (ص مرکب ) که طالب نیست . که خواستار نیست . که نمی خواهد. مقابل خواستار. رجوع به خواستار شود.