جرقهلغتنامه دهخداجرقه . [ ج ِ رِق ْ ق َ ] (اِ) خدرک . شرر. شراره . ابیز. استاره . ستاره . (یادداشت مؤلف ).
سایرهفرهنگ فارسی عمیدستارۀ گردنده؛ سیاره: ◻︎ از اختران آسمان از ثابت و از سایره / عار آید آن استاره را کاو تافت بر کیوان تو (مولوی۲: ۷۷۸).
استارگانلغتنامه دهخدااستارگان . [ اِ رَ / رِ ] (اِ) ج ِ اِستاره . نجوم . کواکب : اگر ز هیبت تو آتشی برافروزندبر آسمان بر، استارگان شوند شوی .منوچهری .