استاژلغتنامه دهخدااستاژ. [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) دوره ٔ خدمتی که داوطلبان و مبتدیان برای فراگرفتن معلومات و تجارت پیش از استخدام و اشتغال رسمی گذرانند.
استاژفرهنگ فارسی عمیددورهای که داوطلب شغل، در اداره یا مؤسسهای برای فراگرفتن کار میگذراند؛ کارآموزی.
استیاژلغتنامه دهخدااستیاژ. [ اَ ] (اِخ ) آستیاژ. استیاگس . تلفظ یونانی ایشتوویگو نام آخرین پادشاه مادی . اسم این پادشاه را هرودت «آستیاگس » نوشته و کتزیاس «آستی کاس ». راجع به اسامی پادشاهان ماد هشت جدول بدست آمده ، پنج ازهرودوت و سه از کتزیاس . در سه جدول از هشت جدول مذکور اسم این شاه «اژدهاک
آستیاژلغتنامه دهخداآستیاژ. (اِخ ) اَستیاژ. آسپاداس . نام آخرین پادشاه مِدو او را داریوش در 549 ق .م . از پادشاهی خلع کرد. ازدهاک . (دمشقی ). آزی دهاک . اژدهاک . اژدها. اژدرها. ده آک . ضحاک . ضحاک ماران . و رجوع به اَستیاژ و آک شود.
هستیالغتنامه دهخداهستیا. [ هَِ ] (اِخ ) ربةالنوع آتشگاه و تجسم آن ونخستین دختر کرونوس و رئا، و خواهر زئوس و هرا می باشد. با آنکه آپولن و پوزوئیدن نسبت به وی اظهار علاقه میکردند، زئوس به وی دستور داد که بکارت خود را همیشه محفوظ دارد، نیز زئوس افتخارات و احتراماتی چند به وی هدیه کرد. باآنکه دیگر
پاستالغتنامه دهخداپاستا. (اِخ ) ژیودیتا. مغنیه ٔ ایتالیائی . مولد بسال 1798م .1212/ هَ . ق . در شهر کُم و وفات در سنه ٔ 1865م .1281/ هَ . ق .
استاژیرلغتنامه دهخدااستاژیر. [ اِ ] (اِخ ) اسطاغیرا. امروز آنرا استاورس گویند. شهریست در مقدونیه ، مولد ارسطو و اروپائیان غالباً ارسطو را، لو استاژیریت (یعنی الأستاغیری ) نامند.
استاژللغتنامه دهخدااستاژل . [ اِ ژِ ] (اِخ ) کمون پیرنه (برانس ) شرقی ، از ناحیه ٔ پِرپیتیان ، در کنار اَگلی ، دارای 2261 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد و آن موطن دواَراگو بوده است .
probationerدیکشنری انگلیسی به فارسیآزمودنی، کارمند تحت ازمایش، کارمند استاژ، زندانی ازاد شده بقید شرف
probationersدیکشنری انگلیسی به فارسیآزمودنی ها، کارمند تحت ازمایش، کارمند استاژ، زندانی ازاد شده بقید شرف
کارآموزیلغتنامه دهخداکارآموزی . (حامص مرکب ) دوره ای است که اشخاصی که وارد خدمت میشوند بی حقوق برای آشنا شدن بکار خدمت میکنند. این کلمه بجای «استاژ» پذیرفته شده . (فرهنگستان ).
آمادگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی آمادگی، تدارک▼، کارآزمودگی، آزمودگی، دستگرمی آمادهسازی، اقدامات بنیادی، تمهید، بسیج، مقدمهچینی، بسترسازی، زمینهسازی تمرین، کارورزی، استاژ، کارآموزی، دورۀکارآموزی، آموزش قابلیت، صلاحیت، مهارت آمادگی جسمانی، استقامت، بنیه، توان، توانمندی، توانایی، استعداد آموختگی، دانش آمایش آب
آمیتیسواژهنامه آزاددختر هوخشتره خواهرزن کوروش آمیتیس در زبان پارسی باستان به معنی گل سرخ است. آمیتیس، دختر هووخشتره شاه ماد بود. هووخشتره برای استوارسازی اتحاد خود با نَبوپَلَّسَر شاه بابـل، دختر خود آمیتیس را به همسری پسر نبوپلسر یعنی بخت النصر دوم در آورد. آمیتیس از زندگی در جلگۀ میان رودان دلگیر شد و برای کوه های ب
استاژیرلغتنامه دهخدااستاژیر. [ اِ ] (اِخ ) اسطاغیرا. امروز آنرا استاورس گویند. شهریست در مقدونیه ، مولد ارسطو و اروپائیان غالباً ارسطو را، لو استاژیریت (یعنی الأستاغیری ) نامند.
استاژللغتنامه دهخدااستاژل . [ اِ ژِ ] (اِخ ) کمون پیرنه (برانس ) شرقی ، از ناحیه ٔ پِرپیتیان ، در کنار اَگلی ، دارای 2261 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد و آن موطن دواَراگو بوده است .