استجماعلغتنامه دهخدااستجماع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرد آمدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فراهم آمدن خواستن . استجفاف . گرد کردن . || گرد آوردن اسب خویشتن را در رفتن و بسیار تیز رفتن . (منتهی الارب ). || فراهم آمدن . (منتهی الارب ). فراهم آمدن سیل از هر جای . (تاج المصادر بیهقی ). گرد آم
مستجمعلغتنامه دهخدامستجمع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجماع . فراهم آمده و با هم جمع شده . (ناظم الاطباء). || خواهان اجتماع . (ناظم الاطباء). || جمعکننده و فراهم آرنده . (غیاث ). || کامل . سرآمد : فیلسوفان گفتند سندباد بر ما به فضل و علم راجح است و در میا
احتشادلغتنامه دهخدااحتشاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تحاشد. گرد آمدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (منتهی الارب ). جمع آمدن . مجتمع شدن برای امری واحد. || فی الفور حاضر آمدن بر آواز. اجابت بسرعت . || استعداد و جمع لشکر. آماده و مهیا کردن : چند روز مهلت خواست که با غزنه رود و به احتش
مؤبدلغتنامه دهخدامؤبد. [ م ُ ءَب ْ ب َ ] (ع ص ) همیشه و جاوید و سرمد و پایدار و ابدی . (ناظم الاطباء). به معنی همیشه است مأخوذ از ابد. (از غیاث ). ابدی . جاوید. جاودان . جاویدان . جاودانه . همیشه . لایزال . (یادداشت مؤلف ) : باش همیشه ندیم بخت مساعدباش همیشه
مخلدلغتنامه دهخدامخلد. [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) همیشه . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جاوید وجاویدان و دائم و همیشه . (ناظم الاطباء) : وقت بهار است و وقت ورد موردگیتی آراسته چو خلد مخلد. منوچهری .پس گفت ی
معالیلغتنامه دهخدامعالی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَعلاة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بلندیها. (غیاث ) (آنندراج ) . مقامات بلند. بزرگواریها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شرفها. منزلتهای عالی : قطب معالی ملک محمد محمودآن ز همه خسروان ستوده به هر ف