استحفاظلغتنامه دهخدااستحفاظ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیاد داشتن خواستن چیزی را. یادداشت خواستن . (منتهی الارب ). || یاد گرفتن چیزی را.(از منتهی الارب ). حفظ کردن . یاد گرفتن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). طلب حفظ کردن . || نگاهداری خواستن . نگاهبانی کردن . نگاهداری کردن .
استحفاظفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نگهبانی خواستن . 2 - نگهداری کردن . 3 - یاد گرفتن . 4 - (اِمص .) نگهبانی ، حفظ .
استیفازلغتنامه دهخدااستیفاز. [ اِ ] (ع مص ) برسر پای نشستن و دروا نشستن . (منتهی الارب ). فا سر پای نشستن . (تاج المصادر بیهقی ): استوفز فی قعدته . (منتهی الارب ). سرپا نشستن . چنباتمه نشستن . چنبلک زدن .
استفزّدیکشنری عربی به فارسیتحريك كرد , برانگيخت , تنش ايجاد كرد , برآشفت (تحريك كرد) , متشنج كرد , حساسيت ايجاد كرد , احساسات را تحريك كرد
اسطافیس اغریالغتنامه دهخدااسطافیس اغریا. [ اِ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) (یعنی انگور کوهی ) زبیب الجبل . زبیب بری . میویزک . میویزج . حب الراس . رجوع به اسطافیوس اغریا شود.
محافظتفرهنگ مترادف و متضاداحتراس، استحفاظ، پاسبانی، پاسداری، پشتیبانی، حراست، حفاظت، حفظ، صیانت، محارست، نگاهداری، نگهبانی، نگهداری، وقایت
حفاظتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی افظت، استحفاظ، حفظ، نگهبانی، نگهداری، حراست، صیانت امان، پشتگرمی، حمایت تیمارداری، تیمار، سرپرستی محیطبانی، مرزبانی، مرزداری پُست نگهبانی