مسترحملغتنامه دهخدامسترحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرحام . طلب کننده ٔ رحم و رحمت و عطوفت . (اقرب الموارد). رجوع به استرحام شود.
التیاذلغتنامه دهخداالتیاذ. [ اِ ] (ع مص ) پناه آوردن : جز استلام و التیاذ بظل استرحام ، پناهی ندانست . (جهانگشای جوینی ).
بخشایش خواستنلغتنامه دهخدابخشایش خواستن . [ ب َ ی ِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب بخشایش کردن : استرحام ؛ بخشایش خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
مستأویلغتنامه دهخدامستأوی . [ م ُ ت َءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استیواء. رحم خواهنده . ترحم خواهنده . استرحام کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استئواء و استیواء شود.
دلسوزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی وزی، رقت، ترحم، تأسف، نیکخواهی، دلنازکی، آسانگیری، سمپاتی عفو استرحام ◄ پوزش خواستن، دلجویی جلب ترحم، ننهمنغریبم درآوردن