استردنلغتنامه دهخدااستردن . [ اُ ت ُ دَ ] (مص ) ستردن . پاک کردن . (جهانگیری ). پاک ساختن . (برهان ). محوساختن . (جهانگیری ). محو کردن . (برهان ) : از جا نبرد چیزی آنرا که تو جا دادی غم نسترد آن دل را کو را ز غم استردی . مولوی .|| تر
استردنفرهنگ فارسی عمید= ستردن: ◻︎ از جا نَبَرد چیزی آن را که تو جا دادی / غم نسترد آن دل را کاو را ز غم «استردی» (مولوی۲: ۹۲۴).
موی ستردنلغتنامه دهخداموی ستردن . [ س ِ / س ُ ت ُ دَ ] (مص مرکب ) موی استردن . موی تراشیدن . (یادداشت مؤلف ). تزلیق . (تاج المصادر بیهقی ). موس . سَبْد. مَلْط. اسباد. تسبید. (منتهی الارب ). زلق . (تاج المصادر بیهقی ). حلق . (دهار) (ترجمان القرآن ) <span class="hl
اسم آلتلغتنامه دهخدااسم آلت . [ اِ م ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عربی اسم آلت بر دو قسم است : مشتق و غیرمشتق . اسم آلت مشتق از ثلاثی متعدی بنا شود و آن را سه وزن است مِفعَل ْ چون : مصبغ، مبرد. مِفْعَلة چون : مکنسة، مرملة. مِفْعال چون : مفتاح ، مقراض . لکن این اوزان قیاسی نیست . اما اسم آ
الغتنامه دهخداا. [ اُ ] (حرف ) همزه ٔمضمومه . در کلمات ذیل گاه همزه ٔ مضمومه حذف شود: ستخوان ، بجای استخوان : آنگه بیکی چرخشت اندر فکندْشان بر پشت لگد بیست هزاران بزندْشان رگها ببردْشان ستخوانها بکندْشان پشت و سر و پهلوی بهم درشکندْشان . <p c