استرعاءلغتنامه دهخدااسترعاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نگاهبانی فرمودن کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نگهبانی کردن خواستن . (زوزنی ). نگاه داشتن خواستن . (منتهی الارب ). استحفاظ. نگاه داشتن و حفظ از کسی خواستن . نگاهبانی از کسی طلبیدن . || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ). || استماع و گوش دادن طلبیدن . ||
اِسترهای فسفاتیphosphate estersواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فسفاتهای آمینی برای جلوگیری از خوردگی و رسوبگذاری و ممانعت از تشکیل اکسیدهای فلزی در سامانۀ آب خنککن
هسترهلغتنامه دهخداهستره . [ هََ ت َ رَ / رِ ] (اِ) جوال مانندی که از چوب و نی بافته باشند و بر پشت الاغ گذارند و بدان خشت و آجر و امثال آن کشند. (برهان ).
پاسترهلغتنامه دهخداپاستره . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) (کلود - امانوئل ...) سائس و محقق فرانسوی . عضو شورای عالی و وزیر دادگستری فرانسه . مولد بسال 1756م .1169/ هَ . ق . در مارسی و وفات در سنه ٔ 1840م .
استرعاءلغتنامه دهخدااسترعاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نگاهبانی فرمودن کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نگهبانی کردن خواستن . (زوزنی ). نگاه داشتن خواستن . (منتهی الارب ). استحفاظ. نگاه داشتن و حفظ از کسی خواستن . نگاهبانی از کسی طلبیدن . || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ). || استماع و گوش دادن طلبیدن . ||
استرعابلغتنامه دهخدااسترعاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در تداول فارسی زبانان مأخوذ از عربی ، بمعنی ترسانیدن . تولید رعب . در عربی ترعیب بدین معنی آید.
استرعافلغتنامه دهخدااسترعاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص )چکانیدن پیه . گرفتن گداخته ٔ پیه . (منتهی الارب ). || پیشی گرفتن اسب و درگذشتن . در پیش شدن : استرعف الفرس . (منتهی الارب ). || خون آلود کردن سنگریزه سم ستور را. (منتهی الارب ). خون برآوردن .
استرعاللغتنامه دهخدااسترعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در پی یکدیگر رفتن گوسپند. (منتهی الارب ).پی درپی رفتن گوسفند. || پیشرو گله شدن . (منتهی الارب ). با اول رمه بیرون رفتن گوسپند و اسب .
استرعاءلغتنامه دهخدااسترعاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نگاهبانی فرمودن کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نگهبانی کردن خواستن . (زوزنی ). نگاه داشتن خواستن . (منتهی الارب ). استحفاظ. نگاه داشتن و حفظ از کسی خواستن . نگاهبانی از کسی طلبیدن . || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ). || استماع و گوش دادن طلبیدن . ||
استرعابلغتنامه دهخدااسترعاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در تداول فارسی زبانان مأخوذ از عربی ، بمعنی ترسانیدن . تولید رعب . در عربی ترعیب بدین معنی آید.
استرعافلغتنامه دهخدااسترعاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص )چکانیدن پیه . گرفتن گداخته ٔ پیه . (منتهی الارب ). || پیشی گرفتن اسب و درگذشتن . در پیش شدن : استرعف الفرس . (منتهی الارب ). || خون آلود کردن سنگریزه سم ستور را. (منتهی الارب ). خون برآوردن .
استرعاللغتنامه دهخدااسترعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در پی یکدیگر رفتن گوسپند. (منتهی الارب ).پی درپی رفتن گوسفند. || پیشرو گله شدن . (منتهی الارب ). با اول رمه بیرون رفتن گوسپند و اسب .