لغتنامه دهخدا
استعجام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسته شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ناتوان شدن بسخن گفتن . عاجز شدن در سخن . بسته گردیدن بر کسی سخن و ناتوانی از فصیح گفتن : استعجم علیه الکلام . || خاموش گشتن از پاسخ سائل : استعجم عن جواب السائل . || قادر نشدن بر قرائت جهت غلبه ٔ خواب .(من