استغنافرهنگ فارسی عمید۱. توانگری؛ بینیازی.۲. توانگر شدن؛ بینیاز شدن.۳. مناعتطبع؛ وارستگی.۴. (تصوف) بینیازی خداوند.۵. اظهار بیتمایلی معشوق به عاشق برای برانگیختن اشتیاق وی.
استغناءلغتنامه دهخدااستغناء. [ اِت ِ ] (ع مص ) بی نیاز شدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بی نیازی . بی نیاز شدن . (منتهی الارب ) (وطواط). غنی . تغنی . (منتهی الارب ). غنا : تاج خرسندیم استغنا دادبا چنین مهلکه طغیان چه کنم . خاقانی .<b
استغنائیلغتنامه دهخدااستغنائی . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) نیشابوری . رجوع به ابوالمظفر نصربن محمد نیشابوری و لباب الالباب ج 2 ص 23 و مجمع الفصحاء ج 1 ص 88 شود.
استغناءفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بی نیازی خواستن . 2 - توانگر شدن ، مالدار شدن . 3 - (اِمص .) بی نیازی ، توانگری (مادی یا معنوی ). 4 - وابستگی نداشتن ، بی قید بودن . 5 - گذشتن ، صرفنظر کردن .
استغناءلغتنامه دهخدااستغناء. [ اِت ِ ] (ع مص ) بی نیاز شدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بی نیازی . بی نیاز شدن . (منتهی الارب ) (وطواط). غنی . تغنی . (منتهی الارب ). غنا : تاج خرسندیم استغنا دادبا چنین مهلکه طغیان چه کنم . خاقانی .<b
استغنائیلغتنامه دهخدااستغنائی . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) نیشابوری . رجوع به ابوالمظفر نصربن محمد نیشابوری و لباب الالباب ج 2 ص 23 و مجمع الفصحاء ج 1 ص 88 شود.
استغناءلغتنامه دهخدااستغناء. [ اِت ِ ] (ع مص ) بی نیاز شدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بی نیازی . بی نیاز شدن . (منتهی الارب ) (وطواط). غنی . تغنی . (منتهی الارب ). غنا : تاج خرسندیم استغنا دادبا چنین مهلکه طغیان چه کنم . خاقانی .<b
استغنائیلغتنامه دهخدااستغنائی . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) نیشابوری . رجوع به ابوالمظفر نصربن محمد نیشابوری و لباب الالباب ج 2 ص 23 و مجمع الفصحاء ج 1 ص 88 شود.