اشتکاءلغتنامه دهخدااشتکاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شکایت و گله کردن . (فرهنگ نظام ). گله کردن . (منتهی الارب ). || تظلم به کسی بردن و به وی خبر دادن از رفتار بدش نسبت بخود. (از اقرب الموارد). || فلان یشتکی به ؛ یعنی او متهم است بدان . || ساختن پوست را تا دوغ زنند. (منتهی الارب ). اشتکت المراءةُ؛ اتخ
استقاءلغتنامه دهخدااستقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب برکشیدن . (زوزنی ). آب کشیدن . آب در مشک کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برکشیدن آب از چاه . || آب خواستن . || سقاء خواستن . || فربه شدن شتران . (منتهی الارب ). || نوشاندن آب و شراب و مثل آن . (غیاث ) : لاجرم آماس گیرد د
استیکاءلغتنامه دهخدااستیکاء. [ اِ ] (ع مص ) بسیارپیه شدن از فربهی . فربه شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). پیه ناک گردیدن ناقه . || پر شدن مشک . || برنیامدن غائط و بول از شکم . یقال : استوکی البطن ؛ اذا لم یخرج منه النجو. (منتهی الارب ).
استقاءفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آب از چاه برکشیدن ، آب کشیدن . 2 - آب خواستن ، طلب آب . 3 - نوشاندن آب و شراب .
استقاءلغتنامه دهخدااستقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب برکشیدن . (زوزنی ). آب کشیدن . آب در مشک کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برکشیدن آب از چاه . || آب خواستن . || سقاء خواستن . || فربه شدن شتران . (منتهی الارب ). || نوشاندن آب و شراب و مثل آن . (غیاث ) : لاجرم آماس گیرد د
استقاءةلغتنامه دهخدااستقاءة. [ اِ ت ِ ءَ ] (ع مص ) قی ٔ کردن بتکلف . برانداختن از گلو. (منتهی الارب ). || قی ٔ کردن خواستن و علاج کردن تا قی بیاید. علاج کردن تا قی افتد. (زوزنی ).
استقاتةلغتنامه دهخدااستقاتة. [ اِ ت ِ ت َ ] (ع مص ) قوت خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خوراک خواستن . توشه طلبیدن . روزی خواستن . قوت و طعام خواستن . روزی طلبیدن .
استقادةلغتنامه دهخدااستقادة. [ اِ ت ِ دَ ] (ع مص ) منقاد شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).زمام اختیار بدست کسی دادن . گردن نهادن : استقاد لی ؛زمام اختیار بدستم داد. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || قصاص بستدن . (زوزنی ). قصاص خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). انتقام . کین کشی : استقدت الحاکم ؛ ک
استقاعلغتنامه دهخدااستقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ . تغیر لون . یقال : اُستقعلونه (مجهولاً)؛ وقتی که تغییر کند. (منتهی الارب ).
استقاءلغتنامه دهخدااستقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب برکشیدن . (زوزنی ). آب کشیدن . آب در مشک کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برکشیدن آب از چاه . || آب خواستن . || سقاء خواستن . || فربه شدن شتران . (منتهی الارب ). || نوشاندن آب و شراب و مثل آن . (غیاث ) : لاجرم آماس گیرد د
استقاءةلغتنامه دهخدااستقاءة. [ اِ ت ِ ءَ ] (ع مص ) قی ٔ کردن بتکلف . برانداختن از گلو. (منتهی الارب ). || قی ٔ کردن خواستن و علاج کردن تا قی بیاید. علاج کردن تا قی افتد. (زوزنی ).
استقاتةلغتنامه دهخدااستقاتة. [ اِ ت ِ ت َ ] (ع مص ) قوت خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خوراک خواستن . توشه طلبیدن . روزی خواستن . قوت و طعام خواستن . روزی طلبیدن .
استقادةلغتنامه دهخدااستقادة. [ اِ ت ِ دَ ] (ع مص ) منقاد شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).زمام اختیار بدست کسی دادن . گردن نهادن : استقاد لی ؛زمام اختیار بدستم داد. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || قصاص بستدن . (زوزنی ). قصاص خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). انتقام . کین کشی : استقدت الحاکم ؛ ک
استقاعلغتنامه دهخدااستقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ . تغیر لون . یقال : اُستقعلونه (مجهولاً)؛ وقتی که تغییر کند. (منتهی الارب ).