استقرافرهنگ فارسی عمید۱. تفحص، جستجو، تحقیق، و کنجکاوی.۲. (منطق) جزئیات را بررسی کردن و یک حکم کلی استخراج کردن؛ از جزء به کل رسیدن.
استقراinduction 1واژههای مصوب فرهنگستان[روانشناسی] رسیدن به یک اصل یا نتیجهای کلی از تعدادی مشاهدۀ جزئی [ریاضی] فرایند اثبات حکمی برای همۀ اعداد طبیعی ازطریق اثبات آن برای عدد 1 و اثبات آن برای هر عدد طبیعی n+1 با فرض درست بودن آن حکم برای عدد طبیعی n متـ . استقرای ریاضی mathematical induction
استقراءلغتنامه دهخدااستقراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). تلاش و جستجو کردن . (غیاث ). || جستن شهرها را. (منتهی الارب ). در شهرها گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیروی . (غیاث ). || پیروی کردن . از پی چیزی رفتن . درپی رفتن . || از جائی به جائی رفتن . (منتهی الارب ). قریه بقریه گشت
استکراءلغتنامه دهخدااستکراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اکتراء. (زوزنی ). بکرایه گرفتن . (منتهی الارب ). کری کردن . || تکرار کردن یعنی باربار خواستن . (غیاث ).
استقراملغتنامه دهخدااستقرام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) قرم گردیدن شتر جوان . (منتهی الارب ). بگشن آمدن شتر جوان . (زوزنی ). فحل و گشن شدن شتر جوان .
استقراءلغتنامه دهخدااستقراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). تلاش و جستجو کردن . (غیاث ). || جستن شهرها را. (منتهی الارب ). در شهرها گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیروی . (غیاث ). || پیروی کردن . از پی چیزی رفتن . درپی رفتن . || از جائی به جائی رفتن . (منتهی الارب ). قریه بقریه گشت
استقرارلغتنامه دهخدااستقرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ثبات . سکون . آرام گرفتن . (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ). ثابت شدن . (غیاث ). قرار و ثبات ورزیدن به جائی . آرمیدن . (منتهی الارب ). قرار گرفتن : احوال امیرالمؤمنین القادر باﷲو استقرار خلافت بر او. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 3
استقراضلغتنامه دهخدااستقراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وام خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). وام کردن . وام گرفتن . قرض کردن . قرض خواستن .- استقراض کردن ؛ وام خواستن .
استقراضیلغتنامه دهخدااستقراضی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استقراض .- بانک استقراضی ؛ بانکی که نقدینه وام دهد. بانک رهنی .
استقراملغتنامه دهخدااستقرام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) قرم گردیدن شتر جوان . (منتهی الارب ). بگشن آمدن شتر جوان . (زوزنی ). فحل و گشن شدن شتر جوان .
استقراءلغتنامه دهخدااستقراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). تلاش و جستجو کردن . (غیاث ). || جستن شهرها را. (منتهی الارب ). در شهرها گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیروی . (غیاث ). || پیروی کردن . از پی چیزی رفتن . درپی رفتن . || از جائی به جائی رفتن . (منتهی الارب ). قریه بقریه گشت
استقرارلغتنامه دهخدااستقرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ثبات . سکون . آرام گرفتن . (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ). ثابت شدن . (غیاث ). قرار و ثبات ورزیدن به جائی . آرمیدن . (منتهی الارب ). قرار گرفتن : احوال امیرالمؤمنین القادر باﷲو استقرار خلافت بر او. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 3
استقراضلغتنامه دهخدااستقراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وام خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). وام کردن . وام گرفتن . قرض کردن . قرض خواستن .- استقراض کردن ؛ وام خواستن .
استقراضیلغتنامه دهخدااستقراضی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استقراض .- بانک استقراضی ؛ بانکی که نقدینه وام دهد. بانک رهنی .
اصل استقراprinciple of inductionواژههای مصوب فرهنگستاناصلی مبتنی بر اینکه هرگاه زیرمجموعهای از مجموعۀ اعداد طبیعی شامل 1 باشد و تالی هر عضو آن نیز عضوی از آن مجموعه باشد، آنگاه آن زیرمجموعه با مجموعۀ اعداد طبیعی برابر است
فرض استقراinduction hypothesisواژههای مصوب فرهنگستاندر اثبات استقرایی یک حکم برای همۀ اعداد طبیعی، فرض درست بودن حکم مفروض به ازای عدد طبیعی دلخواه n
گام استقراinductive stepواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از تعریف بازگشتی یا تعریف استقرایی که مبین تولید هر جملۀ دنباله از جمله یا جملههای قبلی است