استمهاءلغتنامه دهخدااستمهاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خرق صف . صف شکستن . یقال : هم یستمهون فی البهم ؛ ای یخرقون الصفوف فی الحروب فلایقدر علیهم . (منتهی الارب )؛ ایشان میشکنند صف ها را در جنگ و کسی را قدرت غلبه ٔ بر آنان نیست .
اصتمةلغتنامه دهخدااصتمة. [ اُ ت ُم ْ م َ ] (ع اِ) معظم چیزی . (منتهی الارب ). معظم چیزی و مجتمع آن و بقولی وسط آن ، مانند اصطمة. (از اقرب الموارد).
اصطمةلغتنامه دهخدااصطمة. [ اُ طُم ْ م َ ] (ع اِ) اسطمة. معظم هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ). || مجتمع یا وسط دریا، مانند اصطم و اسطم . (از تاج العروس ). مجتمع و فراهم آمده یامیانه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به اصطم و اسطم و اسطمة شود. ج ، اصاطمة. (مهذب الاسماء
اسطمةلغتنامه دهخدااسطمة. [ اُ طُم ْ م َ ] (ع اِ) اصطمة. میان چیزی : اسطمةالقوم ؛ میانه ٔ قوم ، و اشرف و بهتر ایشان . || فراهم آمدنگاه مردمان و معتمدعلیه ایشان . (منتهی الارب ). || میانه ٔ دریا. اسطم .
مستمهیلغتنامه دهخدامستمهی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمهاء. درهم شکننده ٔ صفوف . (از منتهی الارب ). رجوع به استمهاء شود.