استنابادلغتنامه دهخدااستناباد. [ اُ ت ُ ] (اِخ ) استناباذ. قلعه ایست از ناحیت طبرستان و بین آن و ری ده فرسنگ است و آن همان استوناوند است . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ).
استنباطلغتنامه دهخدااستنباط.[ اِ تِم ْ ] (ع مص ) به آب رسیدن چاه کن . آب برآوردن .(منتهی الارب ). بیرون آوردن آب . (تاج المصادر بیهقی ).الاستنباط، استخراج الماء من العین ، من قولهم نبط الماء، اذا خرج من منبعه . (تعریفات جرجانی ). || نبطی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نبطی شدن قوم . || بیرون آوردن
استنبوتیلغتنامه دهخدااستنبوتی . [ اُ تُم ْ تی ی ] (ع اِ) میوه ایست . ابن لیون گوید: الاستنبوتی نوعان ،احدهما اکبر من اللیمون محدّدالطرف تشوبه حمرة و الثانی مدور علی شکل البطیخ الابیری . (دزی ج 1 ص 21).
استنباطدیکشنری عربی به فارسیبرون يابي , رويش , جوانه زني , سبز شدن , ابتكار , استخراج , ابداع , استنتاج , استدلال , استنباط
استنابةلغتنامه دهخدااستنابة. [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استنابت . به نیابت خواستن کسی را. بر نیابت داشتن خواستن . (زوزنی ). نیابت داشتن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ): ارسلان شاه را در شادیاخ به استنابت مثال فرستاد. (جهانگشای جوینی ). || نایب شدن از کسی یا چیزی : اصاروا ال