استنواقلغتنامه دهخدااستنواق . [ اِ ت ِن ْ ] (ع مص ) ناقه گردیدن شتر نر. شتر ماده شدن . ناقه گردیدن جَمَل . ناقه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).- امثال : استنوق الجمل ؛در حق شخصی گویند که سخن خود را در سخن دیگری درآمیزد. اصله ان المسی
استنواکلغتنامه دهخدااستنواک . [ اِ ت ِن ْ] (ع مص ) گول گردیدن . (منتهی الارب ). احمق شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || احمق شمردن کسی را.
مستنوقلغتنامه دهخدامستنوق .[ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) شتر نر که به ناقه تشبه جسته باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه چیز دیگری را برای خود دعوی می کند مثل آنکه شعر دیگری را به خود نسبت دهد. (ناظم الاطباء). رجوع به استنواق شود.