استعانتفرهنگ فارسی عمید۱. یاری خواستن؛ کمک خواستن.۲. کمک؛ یاری.۳. (ادبی) در بدیع، آوردن شعر شاعری در کلام یا شعر خود برای کمک به مراد و مقصود خویش.
استهانةلغتنامه دهخدااستهانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) استهانت . اهانت . سبک داشت . خوار گرفتن . خوار شمردن . (غیاث ). سبک داشتن . حقیر شمردن . استخفاف کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). استحقار.- استهانت کردن ؛ استخفاف کردن . اهانت کردن . توهین کردن .
حقیر شمردنلغتنامه دهخداحقیر شمردن . [ ح َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) کوچک و خرد و محقر گمان بردن . کوچک و خرد گرفتن . اندک گرفتن . اهانت . استهانت . استخفاف . تزاهد. (منتهی الارب ). غمط.
استحقارلغتنامه دهخدااستحقار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خوار داشتن . (غیاث ). خُرد شمردن . احتقار. (منتهی الارب ). استخفاف . استهانت . خردو خوار شمردن . (منتهی الارب ). حقیر داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). حقیر پنداشتن . (مؤید الفضلاء). سبکداشت . کوچک و سهل و حقیر شمردن : پادشاهی بدیده ٔ استحقار
رجوانلغتنامه دهخدارجوان . [ رَ ج َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ رَجا. دو ناحیه . (ناظم الاطباء). تثنیه ٔ رَجا. (منتهی الارب ). و منه فی الاستهزاء: رُمی َ به الرَجَوان ِ؛ أرادوا انه وقع فی المهالک . (منتهی الارب ). رمی به الرجوان ؛ در مهالک افتاد، و نیز این کلام را در استهانت و خواری گویند. (ناظم الاطباء)
سبک داشتنلغتنامه دهخداسبک داشتن . [ س َ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) استخفاف . اهانت . استهانت . حقیر شمردن . خوار شمردن . استخفاف . (ترجمان القرآن ): استجهال ؛نادان شمردن و سبک داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). استفاه . تهوین . هوان . مهانة. (منتهی الارب ) : تو دانی که نگریزم از ک