استکانلغتنامه دهخدااستکان . [ اِ ت ِ ] (روسی ، اِ) (از روسی اِستاکان ) ظرفی که در آن چای و قهوه و غیره آشامند. پیاله .
استیقانلغتنامه دهخدااستیقان . [ اِ ] (ع مص ) استیقان چیزی یا بچیزی ؛ بتحقیق دانستن آنرا. بی گمان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بی گمان دانستن . بیقین دانستن . بیقین داشتن . بیقین کردن . یقین . || یقین خواستن .
اشتقانواژهنامه آزاداین کلمه در روایتی که زراره از امام باقر علیه السلام نقل کرده میباشد:(عن زرارة قال:قال أبو جعفر علیه السلام:أربعة قد یجب علیهم التمام فی السفر کانوا أو الحضر:المکاری و الکری و الراعی و الاشتقان لأنه عملهم) وبه احتمال قوی کلمه اشتقان در اصل فارسی است وتصحیف شده کلمه اشتروان می باشد.
استكان لدیکشنری عربی به فارسیتن در داد به , تسليم شد , زير بار رفت , را پذيرفت , را بر خود هموار كرد , فروتنى كرد نسبت به
استکانةلغتنامه دهخدااستکانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) استکانت . زاری . زاری کردن . تضرع . زاریدن . || فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مجمل اللغه ) (تاج المصادر بیهقی ). خوار گردیدن . فروتنی . حقارت . عجز. (غیاث ). مؤلف غیاث گوید: بعضی گفته اند که مشتق از کین است که بمعنی لحم شرم زن است ، م
استكان لدیکشنری عربی به فارسیتن در داد به , تسليم شد , زير بار رفت , را پذيرفت , را بر خود هموار كرد , فروتنى كرد نسبت به
استكانةدیکشنری عربی به فارسیتن در دادن , تسليم شدن , زير بار رفتن , خاضع شدن , برخود هموار كردن , فرمانبردارى خاضعانه , به دوش گرفتن , فروتنى كردن , تواضع كردن
استکانةلغتنامه دهخدااستکانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) استکانت . زاری . زاری کردن . تضرع . زاریدن . || فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مجمل اللغه ) (تاج المصادر بیهقی ). خوار گردیدن . فروتنی . حقارت . عجز. (غیاث ). مؤلف غیاث گوید: بعضی گفته اند که مشتق از کین است که بمعنی لحم شرم زن است ، م