استیجابلغتنامه دهخدااستیجاب . [اِ ] (ع مص ) سزاوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (وطواط). مستحق و سزاوار شدن چیزی را. استحقاق .
مصابلغتنامه دهخدامصاب . [ م َ صاب ب ] (ع اِ) ج ِ مصب ، موضع ریختن آب . (یادداشت مؤلف ). محل . مورد. موضع: او به قلت عقل ... و اسراف اموال نه در مصاب استحقاق و منع در مواضع اطلاق . (تاریخ جهانگشای جوینی ). هر سال حملی ... به کعبه ٔ معظم ... فرستادی تا بر اشراف حرمین و
مصارفلغتنامه دهخدامصارف . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مصرف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محل صرف کردن . (آنندراج ) (غیاث ) : بعضی بر عامه ٔ سادات مقیم و مسافر و کافه ٔ متصوفه وارد و صادر وقف کردو ریع و ارتفاع آن چون سایر موقوفات و مسبلات ممالک به مصارف استحقاق و محال استیج
استحقاقلغتنامه دهخدااستحقاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سزاوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). سزاواری . سزاوار بودن . استیجاب . شایستگی . لیاقت . قابلیت . برازندگی . زیبندگی . اهلیت : اگر من که صاحب دیوان رسالتم ومخاطبات به استصواب من میرود او را این نبشتمی کس بر من عیب نکردی که به
مستوجبلغتنامه دهخدامستوجب . [ م ُ ت َ ج ِ] (ع ص ) لازم و واجب دارنده . (از اقرب الموارد). موجب . سبب . باعث . جهت . سزاوار و لایق . (غیاث ) (آنندراج ).مستحق چیزی . (از اقرب الموارد). شایسته . زیبنده . برازنده . جدیر. قابل . درخور : برسد به شما خانیان آنچه مستوجب آنید. (ت
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خوارزمی . در ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 47 ببعد آمده است که : احمد خوارزمی از جمله ٔ خواص حضرت نوح بن منصور سامانی بود و هر سال حملی بردست او بکعبه ٔ معظم ومدینه ٔ مکرم فرستادی تا بر اشراف حرمین و فقراء و مستحقان صرف کردی و