استیرادلغتنامه دهخدااستیراد. [ اِ ] (ع مص ) آمدن به آب و جز آن . || حاضر آمدن بر آبخورد. (منتهی الارب ). حاضر آمدن به مورد. || حاضر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فروآوردن . || بسوی آب آوردن .
اشتراطلغتنامه دهخدااشتراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شرط کردن . (غیاث ) (کنز) (آنندراج ) (زوزنی ). شرط بستن . پیمان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). لازم گردانیدن پیمان و تعلیق کردن چیزی به چیزی . (منتهی الارب ). تقیید بشرط کردن . تعلیق بشرط کردن . شریطه . مشارطه . || دروغ صریح گفتن بر کسی . (تاج المصادر
استراطلغتنامه دهخدااستراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه و جز آن . سرط. فروگوارانیدن : لاتکن حلواً فتُسترط و لا مُرّاً فتعفی ؛ نه چندان شیرین باش که ترا فروبرند و نه چندان تلخ که بدور افکنند. (منتهی الارب ).
استرادلغتنامه دهخدااستراد. [ اِ ] (اِخ ) سیاستمدار و مارشال فرانسوی . مولد آژِن . وی درمعاهده ٔ نیمِگ شرکت داشته است . (1607 - 1686 م .).
استیراضلغتنامه دهخدااستیراض . [ اِ] (ع مص ) بیخ آور شدن تنه ٔ خرما. بیخاور شدن داک (؟)[ در ؟ ] خاک . (تاج المصادر بیهقی ): فسیل مستأرض ؛ نهال خرما که مر او را بیخ در زمین رفته باشد و اگر بر تنه ٔ مادر خود روید آن را راکب گویند. ودیة مستأرضة؛ نهال خرما که نو بر زمین رسته باشد. || استیراض قرحه ؛
استیراطلغتنامه دهخدااستیراط. [ اِ ] (ع مص ) استیراط در امر؛ درآویختن به کاری دشوار که راه رهائی نتوان یافتن . (از منتهی الارب ).
استيراددیکشنری عربی به فارسیوارد کردن , به کشور اوردن , اظهار کردن , دخل داشتن به , تاثير کردن در , با پيروزي بدست امدن , تسخير کردن , اهميت داشتن , کالا ي رسيده , کالا ي وارده , واردات