استیقافلغتنامه دهخدااستیقاف . [ اِ ] (ع مص ) ایستادن خواستن . (منتهی الارب ). واایستیدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). استادن کسی خواستن . || واداشتن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن ستور خواستن . || طلب وقوف کردن . || طلب سکون کردن .
استیکافلغتنامه دهخدااستیکاف . [ اِ ] (ع مص ) چکانیدن . (منتهی الارب ). || چکیدن خواستن . و فی الحدیث : توضاء فاستوکف ثلثاً ثلثاً؛ یرید غسل یدیه ، و قیل بالغ فی غسل الید حتی وکف منهما الماء. (منتهی الارب ).
مستوقفلغتنامه دهخدامستوقف . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) ایستادن خواهنده . (از منتهی الارب ). درخواست کننده و وادارکننده دیگری را برتوقف . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاف شود.