اسرافرهنگ فارسی عمید۱. هفدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۱ آیه؛ بنیاسرائیل؛ سبحان.۲. [قدیمی] سیر دادن در شب؛ در شب راه رفتن؛ در شب سیر کردن.
اسرافرهنگ نامها(تلفظ: esrā) (عربی) به شب راه رفتن ، در شب سیر کردن ؛ معراج پیغمبر اکرم(ص) ؛ نام هفدهمین سورهی قرآن کریم دارای صد و یازده آیه.
حشرگائیلغتنامه دهخداحشرگائی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) قحبه گی . صاحب آنندراج گوید: زنی که چند کس جمع شده او را بگایند. معنی ترکیبی آن گائیده ٔ لواحق و توابع است . وحشرگاهی بدین معنی غلط است . رجوع به آنندراج شود.
حشرگایلغتنامه دهخداحشرگای . [ ح َ ] (ن مف مرکب ) زنی که هواخواه بسیار داشته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به حشری شود.
اشراءلغتنامه دهخدااشراء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شری . (منتهی الارب ). ج ِ شَری ̍، بمعنی ناحیه : دخلوا اشراءالحرم ؛ ای نواحیه . (اقرب الموارد).
اسرائیلیلغتنامه دهخدااسرائیلی . [ اِ ] (اِخ ) اوحدالدین عمران بن صدقة. رجوع به عمران و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 213 و 214 شود.
اسرائیلیةلغتنامه دهخدااسرائیلیة. [ اِ لی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به اسرائیل . رجوع به اسرائیل (بنی ) شود.
اسرائیلیلغتنامه دهخدااسرائیلی . [ اِ ] (اِخ ) او راست کتاب الحمیات و آن را موفق الدین بغدادی مختصر کرده است . (کشف الظنون ).
اسرائیلیلغتنامه دهخدااسرائیلی . [ اِ ] (اِخ ) ابوالفضل منجم . استاد شیخ مهذب الدین عبدالرحیم بن علی . (عیون الانباء ج 2 ص 244).
طرخانلغتنامه دهخداطرخان . [ طَ ] (اِخ ) نیزک طرخان پادشاه بادغیس بوده و در حدود 87 هَ . ق . که قتیبه با پادشاه شومان صلح کرد نیزک طرخان بعضی اسرا از تازیان نزد خود داشت و قتیبه بدو نوشت و آن اسرا را بخواست و او را در نامه ٔ خود بیم داد. نیزک ازاو بهراسید و آن
بردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام عبد، عبید، غلام، کنیز، زرخرید، اسیر، وسیله بودن، زندانی اسیر، اسیر جنگی، آزاده، آزادشده چاکر، غلام حلقهبهگوش، اسیر(اسیروعبیر)، ابیر، نوکر▲ اسیران، اسیرشدگان، اسرا گروگان مملوک
يُثْخِنَفرهنگ واژگان قرآنتا آرامش و قرار گيرد - تا استحکام يابد (از کلمه ثِخَن به معني غلظت و بي رحمي است و اثخان کسي به معني بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او .در عبارت "مَا کَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ يُثْخِنَ فِي ﭐلْأَرْضِ " منظور از اثخان رسول (صلياللهعليهوآلهوسلّم) در زمين اين
أَثْخَنتُمُوهُمْفرهنگ واژگان قرآنبسيار آنها را کشتيد- برآنها غلبه کرديد - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معناي بسيار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . در عبارت "مَا کَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسْ
اسرائیلیلغتنامه دهخدااسرائیلی . [ اِ ] (اِخ ) اوحدالدین عمران بن صدقة. رجوع به عمران و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 213 و 214 شود.
اسرائیلیةلغتنامه دهخدااسرائیلیة. [ اِ لی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به اسرائیل . رجوع به اسرائیل (بنی ) شود.
اسرائیلیلغتنامه دهخدااسرائیلی . [ اِ ] (اِخ ) او راست کتاب الحمیات و آن را موفق الدین بغدادی مختصر کرده است . (کشف الظنون ).
اسرائیلیلغتنامه دهخدااسرائیلی . [ اِ ] (اِخ ) ابوالفضل منجم . استاد شیخ مهذب الدین عبدالرحیم بن علی . (عیون الانباء ج 2 ص 244).
دراسرالغتنامه دهخدادراسرا. [ دَ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لنگا شهرستان شهسوار، واقع در 32هزارگزی جنوب شرقی شهسوار و 12هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ شهسوار به چالوس با 240 تن سکنه . آب آن از چشمه
خالاسرالغتنامه دهخداخالاسرا. [ س َ ] (اِخ ) رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی میباشد. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 32).
لاکتاسرالغتنامه دهخدالاکتاسرا. [ س َ ] (اِخ ) نام دهی جزء دهستان گیل دولاب ، بخش رضوان ده شهرستان طالش واقع در یک هزارگزی جنوب خاوری رضوان ده کنار راه شوسه ٔ انزلی به آستارا. دارای 180 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
لالاسرالغتنامه دهخدالالاسرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) خواجه سرا را گویند یعنی غلامی که شرم بریده دارد. (از برهان ) (آنندراج ).خواجه سرا و آن را لاله سرا نیز خوانند. (جهانگیری ).
کلکاسرالغتنامه دهخداکلکاسرا. [ ک ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش رودسر است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 524 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).