اسلاوفرهنگ فارسی عمید۱. شاخهای از اقوام هندواروپایی، شامل روسها، لهستانیها، چکها، کرواتها، و اسلوونها.۲. زبانی از خانوادۀ زبانهای هندواروپایی، از شاخۀ بالتو ـ اسلاوی، شامل زبانهای روسی، اوکراینی، بلغاری، و لهستانی.
اسلافلغتنامه دهخدااسلاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَلَف .پدران پیشین . قدماء. اقدمین . پیشینگان . (غیاث ). گذشتگان . (زمخشری ). درگذشتگان . مقابل اخلاف : گرچه اسلاف من بزرگانندهر یک اندر هنر همه استاد. مسعودسعد.با خود گفتم اگر بردین اسلاف
اسلافلغتنامه دهخدااسلاف . [ اِ ] (ع مص ) هموار کردن زمین را بماله . (منتهی الارب ). || بها پیش دادن . (منتهی الارب ). بیع سلف کردن . سلف دادن . مالی را به بیع سلف خریدن . || پیش فرستادن . || بچهل وپنج سالگی رسیدن زنی : اسلف المراءة و هی مسلف . (منتهی الارب ). || از پیش رفتن . (ترجمان القرآن عل
اصلافلغتنامه دهخدااصلاف . [ اِ ] (ع مص ) دشمن داشتن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و به زن گویند: اصلف اﷲ رفغک ؛ ای بغضک الی زوجک . (قطر المحیط). دشمن گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || گران جان شدن . || کم خیر شدن کسی . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم
اسلاؤسلغتنامه دهخدااسلاؤس . [ ] (اِخ ) قفطی در تاریخ الحکماء در پاسخ سقراط به سیماس آرد: و ان کنا نعدم اصحاباً و رفقاء اشرافاً محمودین فاضلین فانا ایضاً اذ کنا معتقدین متیقنین بالاقاویل التی لم تزل تسمع منا نصیر الی اخوان فاضلین اشراف محمودین منهم اسلاؤس و امارس و ارقلیس و جمیع من سلف من ذوی
اسلاوسلغتنامه دهخدااسلاوس . [ ] (اِخ ) یکی از دوستان فاضل و از اشراف نیکوخصال سقراط. (عیون الانباء ج 1 ص 46).
پان اسلاویسملغتنامه دهخداپان اسلاویسم . [ اِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) عقیده ٔ سیاسی اتحاد ملل اسلاو (صقلاب ).
اسلاؤسلغتنامه دهخدااسلاؤس . [ ] (اِخ ) قفطی در تاریخ الحکماء در پاسخ سقراط به سیماس آرد: و ان کنا نعدم اصحاباً و رفقاء اشرافاً محمودین فاضلین فانا ایضاً اذ کنا معتقدین متیقنین بالاقاویل التی لم تزل تسمع منا نصیر الی اخوان فاضلین اشراف محمودین منهم اسلاؤس و امارس و ارقلیس و جمیع من سلف من ذوی
اسلاوسلغتنامه دهخدااسلاوس . [ ] (اِخ ) یکی از دوستان فاضل و از اشراف نیکوخصال سقراط. (عیون الانباء ج 1 ص 46).