شهودفرهنگ فارسی عمید۱. [جمعِ شاهد] = شاهد.۲. (اسم مصدر) حاضر شدن.۳. (اسم مصدر) دیدن چیزی.۴. (اسم مصدر) گواه شدن.۵. (اسم مصدر) (تصوف) آشکاری حقایق در دل؛ مشاهدۀ حق در ضمیر.
گفتفرهنگ فارسی عمید۱. گفتن.۲. (اسم) گفتار؛ کلام.⟨ گفتوشنفت: (اسم مصدر) = ⟨ گفتوشنید⟨ گفتوشنو: (اسم مصدر) = ⟨ گفتوشنید⟨ گفتوشنود: (اسم مصدر) = ⟨ گفتوشنید⟨ گفتوشنید: (اسم مصدر) گفتگو؛ گفتنوشنیدن؛ مباحثه.
تجربهفرهنگ فارسی عمید۱. آگاهی یا مهارتی که فرد در طول زندگی بهدست میآورد.۲. (اسم مصدر) آزمودن.۳. (اسم مصدر) آزمایش.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] معاینۀ پزشکی.