اسهاللغتنامه دهخدااسهال . [ اِ ] (ع مص ) بزمین نرم رسیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || آسانی دادن . || شکم براندن . شکم راندن دارو. (منتهی الارب ). راندن شکم .جاری شدن شکم . (غیاث ). شکم براندن به دارو. (تاج المصادر بیهقی ). شکم نرم کردن : اسهله الدواء. || رانده شدن شکم . (منتهی ال
اسهالفرهنگ فارسی عمیددفع مدفوع بهصورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن میشود؛ شکمروش؛ بیرونروه.⟨ اسهال خونی: (پزشکی) نوعی اسهال که با التهاب، زخم روده، و لختههای خون در مدفوع همراه است.
اصل دوقطبی محوریaxial dipole principleواژههای مصوب فرهنگستاناصلی اساسی در دیرینهمغناطیس که بیانگر انطباق تقریبی محور دوقطبی زمینمغناطیسی با محور چرخشی زمین در تمام زمانهای زمینشناختی است
اشعاللغتنامه دهخدااشعال .[ اِ ] (ع مص ) اشعلت النار فاشتعلت ؛ افروختم آتش راپس برافروخته شد. (منتهی الارب ). || اشعل ابله بالقطران ؛ درگرفت شتران خود را بقطران . (منتهی الارب )؛ کثَّره علیها. (اقرب الموارد). || پراکنده کردن اسبان را در غارت و جز آن . (منتهی الارب ). اشعل الخیل فی الغارة؛ بثها.
اسحاللغتنامه دهخدااسحال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سحل ، بمعنی جامه ای از ریسمان یکتا بافته ، ضد مبرم که دوتاه بافته باشد و رسن یکتاب داده و جامه ٔ سپید یا جامه ٔ سپید از پنبه و سیم نقد. (منتهی الارب ).
اسحاللغتنامه دهخدااسحال . [ اِ ] (ع مص ) اسحل فلاناً؛ یافت فلان را که مردم دشنام میدهند او را. (منتهی الارب ).
اسعاللغتنامه دهخدااسعال . [ اِ ] (ع مص ) شادمان کردن کسی را. || مانند سِعْلاة [ غول ] گردانیدن کسی را در حرکت و جز آن . (منتهی الارب ).
اسهال خونیلغتنامه دهخدااسهال خونی . [ اِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذوسنطاریا . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دل پیچه . سحج . اسهال دموی . پیچاک .
اسهال دمویلغتنامه دهخدااسهال دموی . [ اِ ل ِ دَ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسهال خونی شود.
اسهال زلقیلغتنامه دهخدااسهال زلقی . [ اِ ل ِ زَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهال ساده ، بی پیچش .
اسهال خونیلغتنامه دهخدااسهال خونی . [ اِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذوسنطاریا . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دل پیچه . سحج . اسهال دموی . پیچاک .
اسهال دمویلغتنامه دهخدااسهال دموی . [ اِ ل ِ دَ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسهال خونی شود.
اسهال زلقیلغتنامه دهخدااسهال زلقی . [ اِ ل ِ زَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهال ساده ، بی پیچش .
اسهال صفرائیلغتنامه دهخدااسهال صفرائی . [ اِ ل ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهال صفراوی . دفع شدن صفرای بسیار.
رژیم اسهالdiarrhea dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیم غذایی با هدف بهبود اسهال و کم کردن از عوارض آن ازطریق جبران آب و نمکهای ازدسترفته