اسپرملغتنامه دهخدااسپرم . [ اِ پ َ رَ ] (اِ) ریحان برگ معطر. هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد.مطلق گلها و ریاحین . (برهان ). اسپرغم . رجوع به اسپرغم شود. سپرم . اسپرهم . کلمه ٔ اسپرم جزء دویم نام بعضی گیاهان خوشبو باشد، چون : جم اسپرم ، جوان اسپرم ، خوش اسپرم ، شاداسپرم ، شاه اسپرم ، کافوراسپرم
اسپرمفرهنگ فارسی عمیدسلول جنسی نر که در بیضهها ساخته میشود و میتواند تخمک را بارور کند؛ اسپرم؛ منیدانه؛ زامه.
حسرملغتنامه دهخداحسرم . [ ح ِ رِ ] (ع اِ) حشرم . میدانی در السامی فی الاسامی گوید: الیعسوب ؛ منج نر. الحشرم و النخروب ؛ غینة منج . الکواره و الخیلة؛ خانه ٔ منج . الراقود مثله - انتهی . خانه ٔ زنبور.
حصرملغتنامه دهخداحصرم . [ ح ِ رِ ] (ع اِ) خرما که هنوز پخته نباشد. خرمای ناپخته . خرمای نارسیده . غوره ٔ خرما. ج ِ حصرمة. || غوره . غوره ٔ انگور. انگور شیرین ناشده . کحب . کحبة؛ انگور که هنوز سبز است . انگور ترش و نارسیده . گودک . (مهذب الاسماء). انگور سبز ناشیرین : <b
اشرملغتنامه دهخدااشرم . [اَ رَ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن محمدبن هانی خراسانی سپس بغدادی حنبلی معروف به اشرم . از فقیهان و محدثان اخباری بود و در سال 270 هَ . ق . درگذشت . او راست : کتاب التاریخ . کتاب السنن در فقه برحسب مذهب احمد و شواهدی از حدیث . کتاب العلل در
اشرملغتنامه دهخدااشرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) ابرهةبن صباح مکنی به ابویکسوم و ملقب به اشرم . از ملوک بنی حِمْیَر بود که در یمن سلطنت میکردند. وی را از آن روی اشرم گفتند که در جنگ با اریاط فرمانروای پیشین یمن ابرو و بینی و چشم و لب او مجروح گردید و آثار جراحت بر آنها نمودار بود. صاحب حبیب السیر آرد
اسپرماهیلغتنامه دهخدااسپرماهی . [ اِ پ َ ] (اِ مرکب ) قسمی ماهی پلاژیوستم از نوع راژیده شامل 40 قسم ماهی که در دریاهای سرد و معتدل یافت شود.
اسپرماتوزوئیدفرهنگ فارسی معین(اِ پِ تُ زُ) [ فر. ] ( اِ.)= اسپرم : نطفه ، یاخته ای که در تخم یا نطفة برخی از موجودات نر وجود دارد.
اسپرم آبلغتنامه دهخدااسپرم آب . [ اِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) ادویه ای باشد که در آب بجوشانند و بدن بیمار را بدان بشویند و آنرا پخته گاو نیز گویند و به تازی نطول نامند. (جهانگیری ). داروهای به آب جوشانیده باشد که بیماران را بدان بشویند. (برهان ) (سروری ). بختگاو.
اسپرماهیلغتنامه دهخدااسپرماهی . [ اِ پ َ ] (اِ مرکب ) قسمی ماهی پلاژیوستم از نوع راژیده شامل 40 قسم ماهی که در دریاهای سرد و معتدل یافت شود.
خوش اسپرملغتنامه دهخداخوش اسپرم . [ خوَش ْ / خُش ْ اِ پ َرَ ] (اِ مرکب ) شاه اسپرم . نوعی از ریحان است که منبت آن در بلاد عرب می باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خشسبرم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاه اسپرم شود.
جوان اسپرملغتنامه دهخداجوان اسپرم .[ ج َ اِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) نام یکی از ریاحین است که بعربی ریحان الشیاطین خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
زاداسپرملغتنامه دهخدازاداسپرم . [ اِ پ َ رَ ] (اِخ ) یکی از چندین کتاب پهلوی است که در تألیف کتاب زراتشت نامه از آن استفاده شده است . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی تألیف دکتر معین ص 475). و رجوع شود به زاتسپرم در این لغت نامه شود.
شاداسپرملغتنامه دهخداشاداسپرم . [ اِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) نام یکی از اقسام ریحان است و منبت آن در بلاد عرب باشد و خوش اسپرم همان است . (برهان قاطع). رجوع به شاه اسپرم ، شاه اسفرهم و شاه اسفرغم ، و شاهسپرغم ، شاهسفرم ، شاهسپرهم و شاه اسفر شود.
شاسپرملغتنامه دهخداشاسپرم . [ پ َرَ ] (اِ مرکب ) یکی از انواع ریحان که او را اسپرغم گویند. (فرهنگ سروری ). بمعنی اسپرغم است که نوعی ازریحان باشد. (برهان ). مطلق ریحان . (شعوری ). او را شاهسپرم نیز گویند. (فرهنگ سروری ). همان شاه اسپرم است . (انجمن آرای ناصری ). اسپرغم است که شاهسفرم نامند. (فهر