اسیافلغتنامه دهخدااسیاف . [ اَس ْ ] (ع اِ) ج ِ سیف .شمشیرها : بقایای اسیاف در مخارم شعاف راه خلاص و طریق نجات طلبیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1273 ص 195، تطبیق با نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ).
احسافلغتنامه دهخدااحساف . [ اِ ] (ع مص ) اَحسف التمر؛ آمیخت با خرما، خرمای تباه شده ٔ فروریخته را. (منتهی الارب ).
احشافلغتنامه دهخدااحشاف . [ اِ ] (ع مص ) احشاف نخلة؛ حَشف (یعنی خرمای خشک و بد) بار آوردن خرمابن . (منتهی الارب ).
احصافلغتنامه دهخدااحصاف . [ اِ ] (ع مص ) استوار کردن . (زوزنی ): احصاف امر؛ استوار و مستحکم کردن کار. احصاف حبل ؛ استوار بستن رَسَن . (منتهی الارب ). نیک تافتن رسن . (تاج المصادر). || احصاف ثوب ؛ نیک بافتن جامه . (منتهی الارب ). || گام نزدیک نهادن برفتن . بشتاب دویدن . (زوزنی ). نیک دویدن . (ت
فلقلغتنامه دهخدافلق . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است . || تمامه ٔ آفرینش . || زمین پست میان دو پشته . ج ، فلقان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای فراخ . (منتهی الارب ). || زمین مطمئن میان دو پشته ، و گفته اند فضاءبین دو ریگ . (ا
حدودلغتنامه دهخداحدود. [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَدّ. نواحی . اطراف . حوالی : مشرق او چگل و جنوب او حدود خلخ است و مغرب وی حدود تخس است . (حدود العالم ). بازگردانیدند بدان شرط که هر قلعت که از حدود غرجستان گرفته بازدهد. (تاریخ بیهقی ). دیدم وقتی در حدود هندوستان که از پشت پی
شفقلغتنامه دهخداشفق . [ش َ ف َ ] (ع اِ) سرخی شام و بامداد. (غیاث اللغات ). سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب . ج ، اشفاق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). سرخی افق پس از غروب آفتاب . ولی برخی شفق را به معنی فلق نیز استعما