اشتاتلغتنامه دهخدااشتات . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَت ّ. پراکندگان . (مهذب الاسماء). پراکنده ها. پراکندگیها: جاؤا اشتاتاً؛ ای متفرقین . (اقرب الموارد) : مؤلف این اشتات و مصنف این کلمات ... چنین گوید. (قاضی بدر محمد دهار در دیباچه ٔ دستورالاخوان ). به جمع اشتات غزلیات نپ
هشتادلغتنامه دهخداهشتاد. [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) توصیفی عددی . هشت مرتبه ده . (ناظم الاطباء). ثمانین . نماینده ٔ آن در حساب جُمَّل حرف «ف » است . (یادداشت به خط مؤلف ) : چو گودرز و هشتاد پور گزین همه نامداران باآفرین .فردوسی .
اشتادلغتنامه دهخدااشتاد. [ ] (اِخ ) (رستاق ...) رستاق اشتاد ناحیه ای در آمل بوده است که اشتاد نامی آنرا بنیان نهاده است . رجوع به تاریخ طبرستان ص 63 و اشتاد وسفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 155 بخش انگلیسی شود.
اشتادلغتنامه دهخدااشتاد. [ ] (اِخ ) مؤلف آنندراج آرد: در تاریخ مازندران آمده است اشتاد مردی بود که قریه ای بنام خود بنا نهاد و به اشتادرستاق معروف شد و پادشاه وقت دختر او را بزنی گرفت و چون آمله نام داشت ، شهر آمل را بنام او بنا کرد و برادر اشتاد، یزداو نام بود، او نیز جائی بنا کرد که آنرا یز
اشتادلغتنامه دهخدااشتاد. [ اَ ] (اِ) نام روز بیست وششم است از هر ماه شمسی . نیک است در این روز صدقه دادن و جامه پوشیدن و حاجت خواستن . (هفت قلزم ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). روز بیست وششم از هر ماه شمسی ایرانیان قبل از اسلام ، چه ایشان ایام هفته نداشتند و هر رو
اشتادلغتنامه دهخدااشتاد. [ اَ ] (اِخ ) یا اشتادگشسب . نام دانائی که قباد پرویز (شیرویه ) وی را همراه خراد برزین نزد پدر خویش خسروپرویز به اندرز و پوزش فرستاد : چو اشتاد و خراد برزین پیردو دانای گوینده و یادگیر...چو خراد برزین و اشتاگشسب بفرمان نشستند هر
شتلغتنامه دهخداشت . [ ش َت ت ] (ع ص ) پراکنده . و یقال : امر شت ؛ ای متفرق . ج ، أشتات ، شتوت . (از منتهی الارب ). ج ، شتات ، شتیت . (اقرب الموارد). || (مص ) پراکنده شدن . (از زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || پراکنده کردن . (از منتهی الارب ). رجوع به شتات و شتوت شو
شتاتلغتنامه دهخداشتات . [ ش َ ] (ع مص ) فرقت . (از ذیل اقرب الموارد). || پراکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). متفرق بودن . (فرهنگ نظام ). || پراکنده کردن . (منتهی الارب ). || (ص ) متفرق و پریشان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): جاء القوم شتات َ شتات َ؛ آمدند قوم متفرق و
علی نیلیلغتنامه دهخداعلی نیلی . [ ع َ ی ِ نی ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالحمید نیلی . مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نظام الدین . وی از تلامذه ٔ فخرالمحققین و سیدابوطالب اعرجی بوده است . و از جمله شاگردان او ابوالعباس احمدبن فهد حلی میباشد. او راست : جامع اشتات الرواة و الروایات عن الائمه ٔ الهداة. (از
پراکندهلغتنامه دهخداپراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَداد. بَدَد. متبدّد. شَت ّ. شتیت . (دهار). ولاو.
پراکندنلغتنامه دهخداپراکندن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص ) نثار کردن . نشر. قشع. بَث ّ. بعث . تفریق . تفرقه . تشعیث (موی و جز آن ). اِشتات . پریشیدن . پریشان کردن . طحطحه . ذعذعه . ذَرذره . وِلو کردن . وِلاو کردن . تار و مار کردن . متفرق کردن . پرت و پلا کردن . تَرت و پَرت کردن . پخش کردن . پاشیدن . پاچ
جامعالاشتاتلغتنامه دهخداجامعالاشتات . [ م ِ عُل ْ اَ ] (ع ترکیب اضافی ) در بر دارنده ٔ متفرقات . چیزی که امور مختلف و متفرق را در بر داشته باشد. آنکه یا آنچه علوم یا امور متفرق را در بر دارد.