اشتعاللغتنامه دهخدااشتعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (زوزنی ). درافروختن آتش . (آنندراج ). افروختن . برافروختن . افروزش . برافروزش . فروزش . مشتعل شدن . زبانه کشیدن . درگرفتن آتش . افروختگی . برافروختگی . روشن شدن آتش . اَلو گرفتن .
اشتعالفرهنگ فارسی عمید۱. شعلهور شدن؛ افروخته شدن آتش؛ زبانه کشیدن آتش؛ برافروختگی.۲. [مجاز] عصبانیت بسیارشدید.
اشتعالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) افروختن . 2 - (مص ل .) شعله ور شدن . 3 - (اِمص .) بر - افروختگی .
استیحاللغتنامه دهخدااستیحال . [ اِ ] (ع مص ) گلناک شدن جای . (منتهی الارب ). باوحل شدن جای . (تاج المصادر بیهقی ).
استیعاللغتنامه دهخدااستیعال . [ اِ ] (ع مص ) پناه بردن بکسی : استوعل الیه . (منتهی الارب ). || بر کوه شدن وَعْل . بر کوه رفتن بز کوهی . (منتهی الارب ).
استیهاللغتنامه دهخدااستیهال . [ اِ ] (ع مص ) استئهال . سزاوار و شایسته ٔ چیزی شدن : استأهل الشی َٔ؛ استوجبه فهو مستأهل له ، و انکره بعضهم ، و فی الاساس و سمعت اهل الحجاز یستعملونه استعمالاً واسعاً. (اقرب الموارد) : مناصب اعمال در نصاب استحقاق واستیهال مقرّر گردانید. (تر
اشتعالکلغتنامه دهخدااشتعالک . [ اِ ت ِ ل َ ] (اِ مصغر) شعله ٔ کوچک و خرد. || خصومت و مناقشه و نزاع . (ناظم الاطباء).
اشتعالکلغتنامه دهخدااشتعالک . [ اِ ت ِ ل َ ] (اِ مصغر) شعله ٔ کوچک و خرد. || خصومت و مناقشه و نزاع . (ناظم الاطباء).