اسید چرب استریشدهesterified fatty acid, free fatty acidواژههای مصوب فرهنگستانمحصول ترکیب اسید چرب آزاد با یک مولکول الکلی دیگر مثل گلیسرول
آزمون مِهِ نمکی استیکاسیدacetic acid salt fog test, acetic acid salt spray testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قرار میگیرند
تزریق اسیدacid feedواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از اسید در عملیات شیمیایی آبهای خنککن برای واپایش میزان جرمگرفتگی کلسیمکربنات و به دست آوردن بیشترین مقدار گندزدایی (disinfection) با استفاده از کلر
ریبونوکلئیکاسیدribonucleic acidواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
irreconcilableدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر قابل پذیرش است، غیر قابل تطبیق، وفقناپذیر، جور نشدنی، اشتی ناپذیر، نا سازگار
متناقضدیکشنری عربی به فارسیدوجنبه اي , دمدمي , متناقض , مخالف , متباين , ضد ونقيض , ناجور , وفق ناپذير , جور نشدني , ناسازگار , غير قابل تطبيق , اشتي ناپذير
ناپذیرلغتنامه دهخداناپذیر. [ پ َ ] (نف مرکب ) ناپذیرنده . نپذیرنده . ناپذیرا. که قابل نیست . که نمی پذیرد. که قبول نمی کند.ترکیب ها:- آشتی ناپذیر . اجتناب ناپذیر. اصلاح ناپذیر.امکان ناپذیر. اندرزناپذیر. انکارناپذیر. انعکاس ناپذیر. پندناپذیر. تزلزل ناپذیر. جبران ن
پیراملغتنامه دهخداپیرام . (اِخ ) عاشقی مثلی از مردم بابل و معشوقه ٔ او مسماة به تیسبه بود. آنگاه که تیسبه دچار شیری شرزه گردید و از وی بگریخت ،چادر خویش بر جای ماند و چون پیرام بدانجا رسید و چادر معشوقه بدید گمان برد که شیر او را بدریده است خود را بکشت . و وقتی که تیسبه بازگشت و جسد خونین عاشق
موشلغتنامه دهخداموش . (اِ) جانور چارپای کوچکی از حیوانات قاضمه که دمبی دراز دارد و در همه جای کره ٔ ارض فراوان است . (از ناظم الاطباء). جانوری است معروف که به عربی فاره گویند. (آنندراج ) (برهان ). پستانداری است کوچک از راسته ٔ جوندگان که مواد غذایی خود را با حرکت آرواره ٔ تحتانی خرد می کند.
خواشتیلغتنامه دهخداخواشتی . [ خ َ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به خَواشَت که قریه ای است از قراء بلخ . (از انساب سمعانی ).
داشتیلغتنامه دهخداداشتی . (اِخ ) این کلمه به این صورت در فهرست کتاب نزهةالقلوب (مقاله ٔ سوم چ اروپا) آمده است اما در متن دشتی ضبط شده و صحیح کلمه هم دشتبی است مخفف دشتایی ، بلوکی در جنوب شهر قزوین . رجوع به دشتبی و دشتابی (دشت آبی ) شود. (نزهةالقلوب مقاله ٔ سوم چ اروپا ص <span class="hl" dir="
داشتیلغتنامه دهخداداشتی . (حامص ) (در ترکیب ) ناداشتی ، فقر : ز دنیا برم رنگ ناداشتی .نظامی .نیز رجوع به داشت شود.
دیواشتیلغتنامه دهخدادیواشتی . (اِخ ) دیواستی . نام جد هفتم امیر ابوالعباس اسماعیل بن عبداﷲبن محمدبن میکال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیواستی شود.
ناداشتیلغتنامه دهخداناداشتی . (حامص مرکب ) پریشانی . افلاس . (برهان قاطع). بی نوائی . (فرهنگ نظام ). مفلسی . (غیاث اللغات ). فقر. بی چیزی . تنگدستی . تهیدستی . کوتاه دستی . ناتوانی . ناداری . نداشتن : ز دنیا برم زنگ ناداشتی دهم باد را با چراغ آشتی . <p class="